کدخبر: ۳۸۲۱۰
۰۷ بهمن ۱۳۹۳ ساعت ۱۱:۲۱
چاپ

گفتگو با سید جواد هاشمی

کودکان و نوجوانان را باید دربیابیم/ برای رشد سینمای دینی باید به روش های مخاطب پسند متوسل شد / نقش شهدا به زندگی من برکت داده است

بیرجندرسا-من فکر می کنم فقط می بایست فکر این باشیم که آینده سازان این کشور فرزندانی هستند که همیشه فراموش شان می کنیم، یادمان باشد در مملکتی زندگی می کنیم که بخش بیشتر و عظیم آن جوان و نوجوان هستند و من به عنوان یک معلم می گویم که آنها تنها و رها شده اند و آینده خیلی خطرناک خواهد بود.

کودکان و نوجوانان را باید دربیابیم/ برای رشد سینمای دینی باید به روش های مخاطب پسند متوسل شد / نقش شهدا به زندگی من برکت داده است

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی بیرجندرسا،ا ز معدود بازیگرانی است که مسیر زندگی کاری اش، تغییر بسیار زیادی نکرده است. نقش های سالم و مثبت او در طی زمان باعث شده است، او را به عنوان شهید بازیگران بشناسند. سید جواد هاشمی، معلمی که شغل اصلی اش را هنر نمی داند و ترجیح می دهد بیشتر با عنوان معلمی اش شناخته شود. آنچه در پی می آید، گفتگوی ماست با او پیرامون سینما، زندگی شخصی و نقش های مختلفی که ایفا کرده است.

در مطالبی که من از شما خواندم، اینطور بود که شما شغل خود را همیشه معلمی می دانید، علت اینکه وارد عرصه ی هنر شده اید چیست؟

بنده از دوران کودکی و نوجوانی به هنر علاقه مند بودم و کار تئاتر می کردم واولین کارم "حج ابراهیم، حج عاشورا" در سال 58 بود که 13 سال بیشتر سن نداشتم و در واقع آن سال وارد کار حرفه ای تئاتر شدم، مسلما هنر نمایش و بازیگری را دوست داشتم و همینطور نویسندگی و کارگردانی را هم بسیار دوست داشتم. وارد دانشگاه شدم، در دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران رشته کارگردانی را خوندم و از ابتدای زندگی ام به این حرفه علاقه داشتم، منتهی نسبت به دفاع مقدس و رفتن به جبهه و درگیری ایام دفاع مقدس به هنر دفاع مقدس سوق پیدا کردم و همچنین بازیگری در عرصه ی دفاع مقدس.

ولی با وجود همه ی این تفاسیر، علاقه ام به معلمی، بیش از هر چیز دیگری است. در واقع این ها هنر است و این کارهایی که می کنیم، هنری است که باید در کنار شغلی دیگر به آنها بپردازیم، ولی شغل اصلی من معلمی است و معلمی را بیش از هر چیز دیگری دوست دارم و به آن علاقه مندم. زیرا از قدیم به ما یاد داده اند، معلمی شغل انبیاست. ما همانند هنر که می توانیم افراد زیادی را با آن به راه خیر برسانیم، با معلمی هم می توانیم بسیاری از افراد را به مسیر صحیح هدایت کنیم و این مسئله ای است که برای من اهمیت بسیار زیادی دارد.

چرا در عرصه ی دفاع مقدس باقی ماندید؟ مردم شما را قبول کردند و محبوب هم شدید .

مسلما علاقه ام به عرصه ی دفاع مقدس موجب شد که در این عرصه بمانم و با توجه به علایق و اعتقاداتم هنرعرصه ی دفاع مقدس را انتخاب کنم. البته مادرم هم خیلی تاثیر داشتند، مادرم به شدت مذهبی و روضه خوان بودند به همین دلیل علاقه داشتند، من هم اگر هنر را انتخاب کرده ام حداقل در این مسیرزندگی و حرفه شغلی ام را ادامه بدهم.

مسیر دفاع مقدس چیزی است که خود ما آن را تجربه کرده ایم، فضایی دور از فضای وجودی زندگی ما نبوده است که بخواهیم نقش آن را بازی کنیم. یک نفر در خیابان مرا دید و می گفت هر وقت تو را می بینم یاد شهدا می افتم؛ این لطف اوست اما حقیقت این است وقتی شما در نقشی ظاهر می شوید که برای شهداست، آنها به کار ما برکت می دهند و باعث می شود این کاری که ما می کنیم، برکت نماید.

برای افرادی مثل ما کار کردن در حوزه ی دفاع مقدس یک رسالت است. یک رسالتی که باید همه ی سعی خود را بکنیم تا در آن موفق شویم. این حوزه، حوزه ای نیست که مانند دیگر مسائل با آن برخورد کنیم. باید آن را به عنوان یک حق بر گردنمان ببینیم، حقی که شهدا و خانواده شهدا بر گردن ما دارند، در حقیقت و به بهترین شکل باید ادا شود.

زمانی که شما شروع به کار کردید حوزه ی هنر بعد از انقلاب آغاز به کار کرده بود و یک حوزه خاصی بود. همه انقلابی بودند و شاید با آن رویکرد شروع کرده اید، تصویر خاصی در ذهن تان بوده که وارد این هنر و عرصه شده اید؟ هنری که در حال حاضر ارائه می شود و نمایی که الان در سینما است با آن تصویری که شما از قبل داشته اید برابری می کند؟

در هر صورت رسیدن به کعبه ی آمال و آنچه که مدنظر همه است، نبایست به آن خیلی آرمانی نگاه کرد. مسلم است که خیلی فاصله وجود دارد. ولیکن به اعتقاد من پاک ترین سینمای دنیا، سینمای ایران است و بنده فکر می کنم با همه ی اشکالاتی که بر آن وارد است به هر حال با اعتماد ترین سینما از جهت اخلاقی است، به همین دلیل من به این سینما افتخار می کنم.

اگر تفاوتی بین آن چه فکر می کردم و آنچه در حال حاضر وجود دارد هست، این ما هستیم که باید آن را تغییر بدهیم به سمت مطلوب. قطعا بدون حرکت و حرکت دادن شی آن شی هیچ گاه حرکت نخواهد کرد. اگر سینمای ما کاستی دارد، خود اهالی سینما باید آن را تغییر دهند و آن را بهبود دهند. اشکالی که در این زمینه وجود دارد، این است که عده ای از خارج از فضای سینما می آیند و می خواهند فضای سینما را تغییر دهند، در صورتی که نه افراد درون سینما با آنان ارتباط برقرار می کنند و نه آنها فضای اهل سینما و فضای کار کردن در آن را می دانند که بخواهند آن را تغییر دهند.

درسته است که شما می فرمایید خیلی سینمای اخلاقی نسبت به سینماهای کشورهای دیگر داریم ولیکن فضای خارجی ای نسبت به سینمای ما وجود دارد که عرضه و تقاضایی با سینمای ما برقرار می کند. در حال حاضر، تاثیر پذیری مان بیشتر است یا تاثیرگذاری مان؟

خیر به هیچ وجه ما تاثیرگذار در سینماهای دنیا نیستیم. دلیل آن هم این است که فیلم هایی که ساخته شده است و فرامرزی هم شده است، فیلم های آنچنان قوی و اخلاقی نیست ولیکن ما اثرمان در جامعه توسط سینما کم نبوده است و کادر فیلم سازی ها افرادی هستند که در این جامعه زندگی می کنند، در چهارچوب نظام جمهوری اسلامی زندگی می کنند و مسلما بسیار با شرایط منطبق شده اند و مسلم است که بایستی اخلاقی تر از مملکت های دیگر هم باشیم.

ما اگر نمی توانیم بر سینمایی همچون هالیود و یا سینمای کشورهای اروپایی تاثیر بگذاریم، باید تاثیرپذیری مان را کاهش دهیم. ما باید اصول و منطق اساسی خود را پیدا کنیم. ما اگر بر اصول مان پایبند باشیم، در مقابل تاثیرگذاران متوجه این استقامت می شوند. ما شاید بتوانیم با پایبندی بر اصول سینمای اخلاق مدار، بر سینمای کشورهای اطراف و منطقه تاثیرگذاری مثبتی داشته باشیم.

آنچه که در دهه های اخیر دیده می شود، سینمای قصه گو است و مخاطب بیشتر با سینمای قصه گو ارتباط برقرار می کند. با این توصیف چرا سینمای دینی قصه گو کم شده است و یا پرداختن به آن کاهش پیدا کرده است؟

خوراک جامعه امروزما متفاوت از دیروز شده است. جوانان با یک رویکرد دیگر اعتقادی و سلایق از سینما انتظار دارند و برآورده کردن این انتظار کار ساده ای نیست. بنده فکر می کنم ما ضمن هوشمندی برای طی حقیر گذشته و اخلاقی تر کردن سینما بایستی به سلایق جوانان و آنان که در حقیقت از آن ها غافل هستیم و فراموش کرده ایم که در آینده مملکت را به دست آن ها خواهیم سپرد پیش برویم، بایست حرف های اخلاقی و دینی اساسی و مذهبی مان را در قالب های در سینما عرضه کنیم که به طبع جوانان باشد. اگر قرار است که ما حرف هایی بزنیم که آنها به سینما نیایند هیچ فایده ای ندارد، طوری صحبت کنیم که آنها دوست نداشته باشند، فایده ای ندارد و ما بایست دقیقا منطبق بر خصوصیات رفتاری و خواستگاه جوانان مان حرکت کنیم. من فکر می کنم یک مقداری ما در شناخت جامعه بخصوص سلایق جوانان دچار تزلزل و اشتباه هستیم و بیشتر غرق سیاست و خواسته های روحی و روانی خودمان شده ایم، بزرگترها فراموش کرده اند که کوچک ترها چه لازم دارند. ما که مذهبی هستیم قطعا فرزندانمان مسیر را بلدند، ما در خانواده نیمی از زندگی آنها را با خواسته ها و انتظارات مان پر کرده ایم، زمانی که آنها در جامعه پا می گذارند از ما به جامعه تزریق می کنند، ولیکن تنها ما نیستیم که در جامعه زندگی می کنیم. متاسفانه قشر عظیمی از جامعه ی اسلامی ما جوانانی هستند که دچار ماهواره ، اینترنت و تزریق رفتارهای ناجوانمردانه و غیر اخلاقی افراد غیر مذهبی هستند، مسلما ما برای نجات آن ها می بایست فکری کنیم. ما که در دایره ی مذهب و دفاع مقدس، در دایره ی دین بیشتر کار می کنیم باید به بچه های امروزی هم نگاهی کنیم و یک مقدار به خواستگاه آن ها قدم برداریم.

سینمای قصه گوی یک قالب است، یک قالبی که می تواند برای بیان افکار و حرف های ما در جامعه و همچنین نکاتی که در دین، اخلاق و اسلام مدنظر ماست، بیان نماییم. ما باید از وسیله های مردم پسند که مخاطب را به سمت سینما جذب می کند قطعا استفاده کنیم.

شما یک چهره ی محبوبی نزد مخاطب هستید، جدا از محبوبیت برای ماندگار ماندن خودتان چه می کنید؟ یا به عبارت صحیح تر شما به شخصه برای اینکه بخواهید در ذهن مخاطبتان ماندگار شوید چه می کنید؟

بنده فکر می کنم مردم ما به دلیل مذهب، دین و دفاع مقدس که من در آن حوزه بیشتر مشغول هستم را دوست دارند به شرط آن که در آن صداقت باشد، اگر احساس کنم آن صداقت وجود دارد، رمز ماندگاری ما هم توسط آن صداقت شکل می گیرد که خودمان بخواهیم این ماندگاری به وجود می آید و تداوم خواهد داشت ولیکن به محض اینکه متوجه شوند ما با آنها صادقانه رفتار نمی کنیم ما را از دایره ی ذهنی خودشان دور می کنند و یا محبوبیت به خصومت تبدیل می شود، دوست نداشتن هایی که خیلی ها دچار آن هستند. احساس می کنم من سیدجواد هاشمی تا وقتی صادقانه در این عرصه دور از سیاسی بازی و با محبت و آنچه پیامبر (ص) به آن تاکید کرده و نوع برخورد رفتار کنم ماندگار خواهم ماند.

چیزی که شاید همیشه مورد توجه ام بوده است، این است که ما نباید برای منفعت خودمان، برای جیب خودمان تن به هرکاری بدهیم، طبیعتا این به ضرر مردم است، این را مردم نمی پسندند. این را مخاطب نمی پسندد و تا حس کند شما چنین جهت گیری در رفتار و کارهایتان وجود دارد، شما را از ذهن اش و از دایره ی افرادی که دوست دارد، حذف می کند؛ این واقعیت زندگی اجتماعی است.

هر کس در زندگی لحظه هایی دارد که موجب پیشرفت اش می شود و سکوی پرتاب و موفقیت او محسوب می شود، شما خودتان در آن لحظه قرار گرفته اید؟

من در لحظات زیادی این احساس را داشتم ، چند نکته اش را می توانم اشاره کنم. یکی همه لحظات 8 سال دفاع مقدس است که من تاکید داشتم که در آن حضور داشته باشم و هم نشینی و معاشرت با افراد بزرگی که بخشی شون به شهادت رسیدند و تعدادی از آن ها هم حضور دارند و لحظات خوب بازی در نقش های خاصی که جز افتخارات زندگی من بوده است، بخصوص شهید کشوری که بسیار امتیاز بزرگی در زندگی من محسوب می شد و مسیر زندگی من را به سمت تعالی بهتر رقم زد. لحظات دیگری که من فکر می کنم که در زندگی من موثر بوده است، لحظاتی بوده که من با شاگردانم در آموزش و پرورش سپری کرده ام مخصوصا آن زمان ها که همراه شان سفرهای زیارتی می رفتم اعم از مشهد، کربلا و نجف فکر می کنم آن لحظات لحظات بسیار ماندگاری برای من بوده است و کمربند معنوی زندگی بنده را حفظ کرده است.

شما شغل بسیار پر استرسی در سینما و بازیگری دارید بخاطراینکه آن استرس را وارد زندگی تان نکنید و در مراحل سخت به آرامش برسید چه کاری انجام می دهید؟

من فکر می کنم که دخالت موقعیت کاری بر زندگی جز لطمه چیز دیگری برای افراد ندارد، کار یک بخشی از زندگی ادم ها است و زندگی خانوادگی هم بخشی دیگری. ترکیب این دو با هم صحیح نیست و به همین دلیل من خلیل تلاش کرده ام که این اتفاق برایم نیافتد و در زندگی خانوادگی ام کار را وارد نکنم و به همین دلیل احساس می کنم رمز آرامشم این باشد.

من برای خانواده همیشه وقتی جدا از وقت کاری ام در نظر گرفته ام و به آنها به صورت جداگانه توجه می کنم، شاید این آرامش دو جانبه زندگی بر کار یکی از عواملی بوده است که من هیچ گاه در زندگی احساس خستگی و مشکل نکنم.

شما وقتی به پشت سرتان نگاه می کنید ردپایی که از خودتان برجای گذاشته اید مورد تایید تان است؟

بخشی از آن را دوست دارم تغیر بدهم و دوست داشتم در مسیرهای دیگری حرکت می کردم ولی متاسفانه چنین مسیری را انتخاب نکردم و یا باید یک مسیری را نمی رفتم ولی رفتم و دوست نداشتم چنین باشد. شاید این قصه برای خیلی از عزیزان وجود داشته باشد که مثلا دوست نداشتند چنین کاری را می کردند؛ ولی بر اساس تصمیم ناگهانی تصمیم گرفتند و یا شرایط ایجاب کرده است که چنین کاری را بکنیم ولی خب پس از مدتی از انجام آن پشیمان شده ایم. ولیکن مجموعا بسیار راضی هستم و فکر می کنم اتفاق خوبی در جامعه با حضورم در کاری که دوستش دارم شکل گرفته است همان برای من عزیز و گرانقدر است.

سخن آخر...

من فکر می کنم فقط می بایست فکر این باشیم که آینده سازان این کشور فرزندانی هستند که همیشه فراموش شان می کنیم، یادمان باشد در مملکتی زندگی می کنیم که بخش بیشتر و عظیم آن جوان و نوجوان هستند و من به عنوان یک معلم می گویم که آنها تنها و رها شده اند و آینده خیلی خطرناک خواهد بود.

منبع نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری

نظرات

نظرات شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد.

پربیننده ترین ها