بیرجند رسا- او در وصیت نامه اش نوشته بود:« ...هر کس که می خواهد زحمت فاتحه خواندن را برایم بکشد ، بگویید در عوض یک مسآله یاد بگیرد و عمل کند ...»
آیت الله سعیدی در خاطراتش از دیدار امام که شروعی برای مبارزاتش بود اینگونه اشاره می کند:"هنگام نماز مغرب و عشا به منزل امام رفتم ، مى خواستم با ايشان مذاكره كنم ، امام آماده نماز بود، وقتى منظورم را فهميد اندكى نماز را تاخير انداخت . به عرض رساندم : «آقا! طبق برداشتى كه من كرده ام ، از اين به بعد شما در مبارزات خود، ياوران كمترى خواهيد داشت.» امام فرمود:«سعيدى ! چه مى گويى ؟! به خدا قسم اگر تمام جن و انس پشت به پشت هم بدهند و در مقابل من بايستد، من چون اين راه را حق يافته ام ، از پاى نخواهم نشست.»
شهید سعيدى پس از اين ديدار و شنیدن سخنان امام مى گويد:« با شنيدن سخنان امام چنان دلگرم شدم كه روح تازه اى در وجودم دميده شد و ايمان بيشترى به قيام و حركت امام پيدا كرد». آيت الله سعيدى از تصميم و اراده راسخ امام و قدرت عجيب و عظيم ايمان و توكل آن بزرگوار نيرويى تازه مى گيرد و راه سراسر رنج و مبارزه و خطر را با ميل و اشتياق انتخاب مى كند.
او به دنبال تلاشهاى پيگيرى كه جهت معرفى امام و نهضت پربركتش داشت ، هجرتى به عراق كرد و در آنجا جلساتى تشكيل داد و امام و شخصيت والاى روحانى او را تشريح نمود و تلاش و خدمات او بود كه زمينه هاى استقبال از امام را فراهم ساخت . تا جایی که وى پس از مراجعت با صلاحديد حضرت امام به امامت جماعت مسجد" موسى بن جعفر" در محله غیاثی تهران برگزيده شد و اين مسجد بود كه به صورت سنگرى براى مبارزه آن شهيد درآمد و جوانان به گرد او جمع شدند. تلاشهاى آيت الله سعيدى در اين پايگاه هدايت و مبارزه ، عبارت بود از: تفسير قرآن كريم ، سخنرانيهاى متعدد كه بيشتر آن توسط خود او صورت ميگرفت ، ايجاد كتابخانه ، دعوت سخنران از قم و...
امام در نامه ای که 15 در تاریخ بهمن 44 از نجف برای آیت الله سعیدی فرستادند از هجرت او به تهران ستایش کردند "....از اینکه به تهران تشریف برده اید از جهتی خوشوقت شدم ، چون از هر کجا بیشتر به علمای عاملین دارد مساعی جمیله جنابعالی مورد تقدیر و تشکر است ".
آیت الله افزون بر فعاليتهاى كه درمسجد داشت ، براى گروهى از بانوان در منزل خويش جلساتى تشكيل می دادند و به تدريس جامع المقدمات ، سيوطى ، مغنى و نيز عروة الوثقى می پرداخت، سعیدی از نخستین کسانی بود که در آن زمان به تعلیم و تربیت بانوان و آشنا کردن آنها با احکام اسلام اقدام کرد، كه اين تلاشها سبب شد شاگردان او پس از مدتى با طى دوره هاى معارف اسلامى ، به عنوان مبلغ اسلامى جلسات زنانه تشكيل دهند و در جهت معرفى اسلام قدم بردارند.
اقدامات او اما بالاخره سبب تحریک ساواک شد. تا جایی که در 29 اردیبهشت 45 یکی از ماموران ساواک با مراجعه به منزل آیت الله به او هشدار می دهد که مراقب رفتار و گفتار خود باشد اما ایشان در پاسخ گفتند:«من شخصی هستم مستقل و از کسی تبعیت نمی کنم و تحت تاثیر هم قرار نمی گیرم، البته آدم ماجراجو و آشوب طلب نیستم. ولی معتقدم که آیت الله خمینی یک روحانی واقعی شریف، پاک و صحیح العمل و قابل احترام می باشند و از مقام و شخصیت ایشان باید در هر محفل و مجلسی تقدیر و تمجید نمود . من از دستگاه و دولت صحبت نمی کنم اما ناچارم از طبقه روحانیت تجلیل به عمل آورم .»
بلاخره ساواک کار خود را کرد ، آیت الله در تاریخ 8 مرداد 45 به اتهام "اقدام علیه امنیت داخلی مملکت" از طریق شهربانی دستگیر و به زندان قزل قلعه منتقل شد. دادگاه نظامی او را به دو ماه زندان محکوم کرد و پس از 67 روز از زندان آزاد شد بعد از آزادی اخطارهای مکرر ماموران ساواک و شهربانی تا آنجا ادامه یافت که شخص سپهبد نصیری رئیس ساواک در نامه ای به شهربانی کل کشور تاکید کرد:«نامبرده بالا کماکان به همان رویه ناصواب گذشته و بلکه حادتر ادامه داده و مرتبا در منابر خود سخنان تحریک آمیز و اغوا کننده بیان می دارد...ادامه چنین وضعی به مصلحت نمی باشد. خواهشمند است دستور فرمائید به نحو مقتضی از تحریکات مضره این شخص جلوگیری و نتیجه را به این سازمان اعلام دارند.»
از فعاليتهاى چشمگير مرحوم سعيدى ، ترجمه رساله امر به معروف و نهى از منكر امام از كتاب تحريرالوسيله و چاپ و نشر آن در ميان جوانان بود.همچنين آن شهيد بزرگوار نوارهاى امام را با زحمت فراوان تهيه و تكثير مى كرد و هم او بود كه جزوه هاى درسى امام را در نجف تحت فراوان ولايت فقيه چاپ و تكثير كرد.ساواك وقتى تبليغات مؤ ثر آيت الله سعيدى را مشاهده كرد، او را باز ممنوع المنبر نمود، اما آيت الله سعيدى دست از فعاليت نكشيد و از محل خود خارج شده و به محلهاى دوردست و روستاهاى اطراف مى رفت و به كار خويش ادامه مى داد.
در سندی نیز به تاریخ 5 خرداد 1342 نام او در لیست وعاظی است که به گفته ساواک از طرف امام از قم به قطر، کویت ، بحرین و پاکستان می روند و گزارش دیگری اشاره کرده است : «سعیدی در ایام عاشورای 42 در کویت علیه دولت ایران سخنرانی ایراد نموده است و در پی تبعید روح الله خمینی ، سید محمدرضا سعیدی در نشر اعلامیه های اعتراض آمیز و ارسال تلگراف به مقامات بالای کشور نقش داشته و در توزیع آن تلاش می نماید .»
شهيد سعيدى در سال 1345 درباره جنايات اسرائيل سخنرانى مهمى كرد و همين سخنرانى باعث شد او را دستگير كنند و61 روز در حبس نگهدارند.او در قسمتی از سخنرانی هایش تاکید کرده بود: «یکی از گفتنی ها که این روز سر و صدای آن همه مملکت را پر کرده و جراید هم نوشته اند اینی است که 35 نفر از آمریکاییان به ایران آمده تا در این مملکت سرمایه گذاری کنند .آیا می دانید که استعمار گران و یارانشان چه تصمیماتی دارند و چه ظلم هایی خواهند کرد؟ آخر من با این وضع در این پست حساس چه کنم؟»
در ارديبهشت 1349 بعد از اينكه رژيم با تصويب كاپيتولاسيون سرسپردگى كامل خود را به اثبات رسانيد از سرمايه گذاران آمريكايى دعوت به عمل آورد تا باصطلاح در ايران سرمايه گذارى كنند و در واقع در يك حركت استعمارى اقتصاد ايران را كاملا در اختيار آمريكاييها قرار دهد.
به دنبال اين حركت ، علماى حوزه قم ، در 11 ارديبهشت همان سال ، با انتشار اطلاعيه اى مردم را از اين خطر بزرگ مطلع ساختند.در اين ميان آيت الله سعيدى نيز ساكت نماند. عليه استعمارگر دست به فعاليتهاى شديد زد و با انتشار اعلاميه اى به زبان عربى خطاب به علماى كشورهاى اسلامى ، آنها را دعوت به قيام و مخالفت نمود.
رژيم شاه كه از حركت پرخروش آيت الله سعيدى به وحشت افتاده بود او را دستگير و در قزل قلعه زندانى كرد. و تحت شديدترين شكنجه ها، در روز چهارشنبه 20 خرداد 1349 آن عالم مجاهد را به شهادت رسانيد. پيكر آن مرد بزرگ فرداى شهادتش تحويل فرزند ارشدش شد. و سرانجام به طور مخفيانه جنازه ايشان در وادى السلام قم به خاك سپرده شد.
پسر آیت الله سعیدی از خاطرات پدرش اینچنین می گوید: « پدرم خيلي به وضعيت فقرا و نيازمندان توجه ميكرد. يك روز وقتي به خانه آمد ديديم فقط قبا بر تن ايشان است. پرسيدم: «آقاجان! پس عبايتان كجاست؟» با كمي تأمل پاسخ دادند: «در مسيري كه از مسجد باز ميگشتم مرد فقيري را ديدم كه به علت نداشتن لباس گرم، از سرما ميلرزيد. عبايم را به او دادم. چون من قبا داشتم.» يك مرتبه نيز همسايهمان كه راننده تاكسي و مرد نيازمندي بود، به من گفت: «يك شب ديدم صداي نفس نفس زدن مردي در راه پله ساختمان ميآيد، وقتي به راهرو آمدم، ديدم حاج آقا سعيدي يك گوني زغال را روي دوشش گرفته و براي ما ميآورد. خيلي شرمنده شدم. او كه ميدانست ما در سرماي زمستان نياز به زغال داريم، شخصاً آن را تهيه كرده و برايمان آورده بود.»
او به ماجرای دیگری از این مرد بزرگ اشاره می کند که نشان از توکل و ایمان واقعی او دارد : «پدرم براي تبليغ دين و آگاه نمودن مردم به جنايات رژيم پهلوي بيشتر اوقات به شهرستانهاي اطراف تهران ميرفت. يكي از شبها تصميم گرفت به منطقه «پارچين» برود اما وسيلهاي پيدا نكرد. قرار شد با موتور به آنجا برويم. در ميان راه در حاليكه هنوز مسافت زيادي تا روستا بود موتور خراب شد. در تاريكي شب پياده به طرف روستا رفتيم. آن شب حتي نور ماه هم نميتابيد. مقداري از راه را رفتيم. پدرم گفت: «من يك صلوات ميفرستم و تو هم موتور را روشن كن، ان شاء الله روشن ميشود.» با صلوات پدر موتور روشن شد. آن شب پدر سخنراني مفصلي كرد و صبح روز بعد با همان موتور به تهران بازگشتيم.»
متن وصیت نامه آن شهید بزرگوار نیز جای تامل دارد آنجایی که اشاره می کند :« ...هر کس که می خواهد زحمت فاتحه خواندن را برایم بکشد ، بگویید در عوض یک مسآله یاد بگیرد و عمل کند ...»
امام نیز در اعلامیه ای درباره شهادت آيت الله سعيدي فرمودند :«... اين تنها سعيدي نيست كه با اين وضع اسف انگيز درگوشه زندان از پاي در ميآيد بلكه چه بسا افراد مظلوم و بيگناه به جرم حقگويي در سياهچالهاي زندان مورد ضرب و شتم و شكنجههاي وحشيانه و رفتار غير انساني قرار ميگيرند. اينجانب كراراً خطر دولت اسراييل و عمال آن را به ملت گوشزد كردم كه بايد مقاومت منفي كنند و از معامله با آنها احتراز جويند. اكنون راه را براي مصيبت بزرگتري باز كردهاند و ملت را به اسارت سرمايهداران ميخواهند، درآوردند. من قتل فجيع اين سيد بزرگوار و عالم فداكار را كه براي حفظ مصالح مسلمين و خدمت به اسلام جان خود را هديه نمودند، به ملت ايران تعزيت ميگويم و از خداوند متعال رفع شر دستگاه جبار و عمال كثيف استعمار را مسألت مينمايم.»
منبع: مهر