بیرجندرسا- «نگاهی به رابطۀ عبد و مولا» عنوان ششمین و جدیدترین اثر مکتوب حجت الاسلام پناهیان است. این کتاب ۲۶۴ صفحهای که چاپ اول آن به تازگی توسط انتشارات بیان معنوی به بررسی رابطۀ عبد با مولا از زوایای مختلف پرداخته است.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی بیرجندرسا به نقل ازتسنیم,فصل اول این کتاب به «راه کشف رابطه با خدا» پرداخته و فصلهای دوم تا پنجم به آثار این رابطه، چگونگی رشد این رابطه و «برخی از ویژگیها عبدپروری مولا» پرداخته است. فصل آخر کتاب با شرح مختصری بر حدیث مشهور «عنوان بصری» و بررسی شرایط عبودیت در کلمات امام صادق(ع) در این حدیث شریف و تکمیل مباحث قبلی، کتاب را به پایان میبرد.
برخی از سوالاتی که کتاب «نگاهی به رابطۀ عبد و مولا» به آن پاسخ میدهد، و بخشهایی از متن کتاب را در ادامه میخوانید:
کدام معرفت و شناخت نسبت به نفس است که زمینهساز شناخت خدا میشود؟
انسان زمانی که برای اربابش میدود بهتر میدود یا زمانی که برای خودش میدود؟
ارتباط با خدا چگونه برقرار میشود؟
مهمترین جلوۀ محبت مولا به عبد چیست؟
اولین راه برای اینکه حسّ پرستش در وجود انسان زنده شود چیست؟
«ابهام» چگونه عبد را تربیت میکند؟
چرا باید از هفت سالگی بچهام را به نماز دعوت کنم، در حالی که هنوز خودش نمیتواند بفهمد و انتخاب کند؟
رابطه با مولا یعنی چه؟ یک عبد چگونه میتواند با مولای خود رابطه داشته باشد؟
اگر عبد با مولا رابطه داشته باشد یعنی چه حسی دارد؟
چرا امیرالمؤمنین(ع) اینقدر در مناجات خودش از «جهنم» با خدا سخن میگفت؟
بخشهایی از متن کتاب «نگاهی به رابطۀ عبد و مولا» را در ادامه میخوانید:
در روانشناسی رشد میگویند بچهها به هر عکسی که نگاه میکنند بلافاصله میپرسند: «بابا و مامانش کو؟» مثلاً تا یک مرغابی کوچولو ببینند، میپرسند: «بابا و مامانش کو؟» یا اگر سه وسیله انتخاب شود، وقتی بچهها به آنها نگاه کنند میگویند: «این بچهاش است، این دو تا هم بابا و مامانش.» آناً این رابطه را کشف میکنند و به خودشان هم به عنوان کودک، علم شهودی دارند. کودک هم همه چیز را به این عنوان میبیند. عبد هم همینطور است. انسان هم اگر عبد بودن خود را درک کرد، آناً به دنبال مولایش میگردد.
یک مادر وقتی میخواهد با بچهاش ارتباط برقرار کند، به او غذا میدهد، تر و خشکش میکند. وقتی میخواهد با او صحبت کند، میگوید: «عزیزم، فدات شم و...». شما وقتی با یک گُل ارتباط برقرار کنید گُل را میبویید. اگر گُل با شما ارتباط برقرار کند، عطر شامهنوازش را به شما تقدیم میکند. اگر خدا بخواهد رابطه قشنگی با عبدش برقرار کند چه میکند؟
اگر عبدبودن خودت را کشف کنی و احساس نیاز به مولا پیدا کنی، میگویی: «کیست که به من امر کند؟» حتی جلوتر میروی و میگویی: «کیست که اگر امرش را اطاعت نکنم مرا به دوزخ ببرد؟ مولای سفتی باشد. «ربّ» باشد که اگر اطاعتش نکنم، مرا بکُشد، مجازات کند، دقت کند، نابود کند. اگر خواست تشویق کند و اگر گناه کردم تمنا کنم تا مرا ببخشد.» این نیاز توست.
از جهنم زیاد با خدا صحبت کنید. اگر میخواهید از جهنم صحبت کنید گناهانتان را نشمارید. اگر میخواهید از جهنم صحبت کنید به باورتان نگاه نکنید. نگویید: «آیا واقعاً ما به جهنم میرویم؟» به احتمالات نگاه نکنید. اصلاً یقین داشته باشید که به جهنم نمیروید. مگر امیرالمؤمنین(ع) احتمال میداد که خدا او را به جهنم ببرد؟ پس چرا اینقدر در مناجات خودش از جهنم با خدا سخن میگفت؟ این آن معنویت و عرفان ناب است. عرفان بیجهنم، بازی کردن با مفهوم عرفان است. خدایی که جرأت نکند کسی را جهنم ببرد که خدا نیست. نمیشود او را پرستید. فقط میشود با او بازی کرد و با او سرگرم شد. با بُت هم میشود سرگرم شد.
کسی که رابطهاش را با خدا، که اصلیترین رابطۀ روح او و شریان حیاتی اوست، پیدا نکرد، بقیه رابطههایش را هم پیدا نمیکند. اینقدر «انسان، انسان» نکنید، کمی انسان را در تعریف حقیقی خودش نگاه کنید. انسان در تعریف حقیقیاش یعنی «عبد». عبد هم اول مولا میخواهد، مولایش کو؟ اگر مولا ندارد، پس چیست؟ کسی که مولا ندارد، هویت ندارد.
رابطههایی که تجربه کردهاید را مرور کنید: «رابطه با پدر و مادر»، «رابطه با خواهر و برادر»، «رابطه با دوست»، «رابطه با استاد و معلم»، بعضیهایتان «رابطه با همسر» و بعضیهایتان «رابطه با فرزندان». برای فهم هر رابطهای شما باید تغییر خاصی پیدا کنید. کسی که همسر ندارد، نمیتواند رابطه با همسر را درست درک کند. حالا رابطه داشتن با مولا یعنی چه؟
.