بیرجندرسا-در معروف ترین عکس های باقی مانده از حاج حسین خرازی، آستین خالی دست راستش به چشم می آید. این شهید بزرگوار به علت شباهت فیزیکی که با مجسمه ی سرباز اشکانی دارد، به عنوان نمادی برای تقابل فکری دو طرز تفکر که یکی باستان گرایی و دیگری سنت گرایی نامیده شده اند، قرار گرفته است.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی بیرجندرسا به نقل ازمشرق, توجه... توجه... این صدایی که می شنوید، صدای آژیر وضعیت قرمز بود... اما این شب ها معنا و مفهوم آن این است که مسعود ده نمکی یک بار دیگر از قاب رسانه ی ملی و این بار از شبکه ی یک سیما به شما سلام می کند.
مسعود ده نمکی برای اولین بار در سال 1385 و با فیلم اخراجی ها، زبان سینما را برای سخن گفتن با مردم انتخاب کرد. حال اینکه از سال های دور جنبه های مختلف رسانه از جمله روزنامه نگاری و مستند سازی را تجربه کرده بود. طی این هشت سال با سه گانه ی اخراجی ها، رسوایی و معراجی ها در سینما؛ و دارا و ندار و سریال معراجی ها، به عنوان کارگردانی که حرفهای زیادی برای گفتن دارد به مخاطبان معرفی شده است.
وی پس از سال ها فعالیت در نشریات، زبان عامه ی مردم را به خوبی می شناسد و می داند که چطور می توان حرف خود را به ساده ترین و تأثیرگذارترین شکل ممکن انتقال داد. او برای خلق کاراکترهایش از معمولی ترین افراد جامعه الگو می گیرد و حرف های سیاسی و فلسفی خود را در دهان آن ها می گذارد تا مخاطب به سادگی آن ها را درک کند و از طرفی به خاطر طنز به جایِ به کار رفته در آن، رنجیده خاطر نمی شود. در واقع مسعود ده نمکی طی این سال ها توانسته است برای خود جریان سازی کند و در قالب سینمای خاص خودش با مردم سخن بگوید. سریال معراجی ها نیز از این قاعده مستثنی نیست.
معراجی ها که این شب ها از شبکه ی یک سیما پخش می شود، ادامه ی داستان فیلم معراجی ها است که در جشنواره ی سال گذشته ی فیلم فجر اکران شد و مثل همیشه با استقبال چشمگیری همراه شد. این فیلم درباره ی جوانی رزمنده بود که خانواده اش بنا به دلایلی مخالف حضور او در جبهه بودند و حتی پدرش برای بازگرداندن او به منطقه می رود؛ اما در نهایت تقدیر او به گونه ای رقم می خورد که به شهادت می رسد.
بخشی از سریال معراجی ها داستان خانواده و هم رزمان آن جوان را در زمان حال دنبال می کند و بخش دیگر به دیدگاه جامعه علی الخصوص جوانان نسبت به حقایق آن دوران می پردازد. ده نمکی فضای یک دانشگاه هنر فرضی را به صورت نمادین و برداشتی از کل جامعه ی ایران در نظر گرفته است و در آن، بیشتر به تقابل بین دو قشر "روشنفکر" و "مذهبی و سنتی" در امور مربوط به جامعه (در اینجا دانشگاه) پرداخته است. او داستان این سریال را با قاعده ی « یک سوزن به خود و یک جوالدوز به دیگران » آغاز می کند. ابتدا نمایش قشر مذهبی و متعهد و انقلابی جامعه با دغدغه ها و فعالیت های آن ها و البته کم و کاست ها و نواقصی که گهگاه در عملکرد و ظاهر برخی از آن ها وجود دارد و باعث قضاوت سوء از طرف دیگران می شود. که البته پرداختن به این موضوع در قالب طنز با کاراکتری طناز (چهاردانگه)، شگردی است که مانع بروز مشکلات حاشیه ای شده است.
پس یک سوی ماجرا این قشر قرار دارند که معمولاً دست پر هستند و حرف های زیادی برای گفتن دارند و در اغلب موارد هم مُحِق هستند، اما چه به دلیل نداشتن جرأت و جسارت کافی و چه برای حفظ شأن خود و یا هر دلیل دیگری نهایتاً به این نتیجه می رسند که سکوت اختیار کنند و هر بار هم که تصمیم می گیرند قفل زبان را بشکنند، طرف مقابل با شگرد های مختلف؛ چه سرکوب و بی اهمیت جلوه دادن موضوع و چه سر و صدا و اعتراض کردن، جلوی آن ها را می گیرند.
گروه مقابل اما برعکس، همیشه برای اعلام و اعمال نظراتشان مُصِر هستند و برای سخن گفتن و حضور فعال در جامعه پیش قدم هستند، حتی اگر حرف خاصی برای گفتن نداشته باشند یا هرچه می گویند مطالبی رونوشت شده از نظریات غربی باشد که با بیانی زیبا و پرطمطراق مخاطبان زیادی برای خود جذب می کنند. و البته این روش آن ها حسن بزرگی است که باید قابل توجه گروه اول قرار بگیرد. سکانس های مربوط به کلاس های پروفسور گنجی و دیالوگ های موجود در آن ها تمثیل خوبی برای این واقعیت است.
از سوی دیگر، جملات و اصطلاحات و اظهارنظرهای سیاسی، اجتماعی و... که گاه مستقیم و گاه غیرمستقیم و در موقعیتی تقریباً بی ربط در جای جای فیلم شنیده می شود، کاملاً حساب شده و به جاست و می توان گفت این اثر، از نظر دیالوگ بسیار قوی و غنی است و می توان چندین بار آن را گوش کرد و مطمئن بود که هر بار نکات تازه ای درخواهد یافت.
این اثر یک توصیه ی بسیار ظریف اما مهم و قابل توجه اقتصادی هم در بردارد و آن هم تلاش برای کسب روزی حلال و درگیر نشدن به معضل رباست که بحث رایج این روز های جامعه ی ما محسوب می شود و حُسنش در این است که به اشاره بسنده نکرده و راه حلی منطقی و اسلامی و مشروع را ارائه می کند که همان رجوع به مسجد است تا به مخاطب یادآوری کند که امور معیشتی و تزکیه ی مال یکی از اساسی ترین جنبه های عملی دین ما است و با امور تعبدی و تزکیه ی روح از جمله اقامه ی نماز ارتباط تنگاتنگی دارد. خوشبختانه دین اسلام از این ظرفیت برخوردار است و نهادی به نام مسجد می تواند در مقام پایگاهی تعبدی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و... در جامعه ی اسلامی عملکردی مناسب و مشروع داشته باشد که در نهایت به سعادت مردم جامعه منجر شود.
ده نمکی پیش از این هم در فیلم رسوایی در سطح ساده تر به این مقوله اشاره کرده است. در معراجی ها هم خسرو که در شرایط سخت مالی و فشار بیماری فرزندش قرار دارد و از طرفی روی حلال بودن پول مورد نیازش هم تأکید دارد، در نهایت از گرفتن وام از بانک که شرایط پیچیده و نامعقولی هم دارد، صرف نظر کرده و از صندوق مسجد کمک می گیرد.
از این ها که بگذریم، نکات فنی و تکنیکی قابل توجهی هم در این اثر وجود دارد که در خدمت محتوا قرار گرفته و در متن اثر، خوش نشسته است. استفاده از جلوه های ویژه ی بصری در آثار ده نمکی سابقه ی چندانی ندارد. او اولین بار این سطح از جلوه های ویژه را در سینمایی معراجی ها به کار برد که با موافقت ها و مخالفت هایی هم مواجه شد. او برای دومین بار در سریال معراجی ها از این قابلیت های بصری بهره برده است. استفاده از کات های طولانی و نمایش شهر تهران (به عنوان بستر جغرافیایی روند داستان) عامل خوبی است تا هر از گاهی استراحتی به مخاطب بدهد و او در این فرصت بتواند آنچه را دیده در ذهن خود حلاجی کند و فلاش بک های متعدد هم به کمک آن آمده تا به مخاطب یادآوری کند که در کجای قصه قرار دارد و چه شده که به این نقطه رسیده است. استفاده از این تکنیک ها و فیلترهای رنگی، علاوه بر افزایش جذابیت بصری کار، در خدمت انتقال مضمون قرار گرفته. در کل، می توان گفت که در این اثر تجربه ی موفقی بوده است.
همه ی این ها در کنار بازی خوب و باور پذیر بازیگران، علی الخصوص کاوه خداشناس در نقش عماد، که به حق بسیار طبیعی است و گاهی اوقات مرز میان قصه و واقعیت را از بین می برد، از امتیازات این اثر به شمار می آید.
آنچه که از قسمت اول این سریال و سکانس ابتدایی آن به چشم می خورد، حضور تصاویر شهدای شناخته شده ی دفاع مقدس در قاب تصویر است. بزرگانی چون آوینی، باکری، همت و... . از دفتر محل کار حاج آقا کریمی گرفته تا دفتر تشکل و میدان اصلی دانشگاه؛ که در این میان تصویر شهید حسین خرازی بیشتر به چشم می خورد. می توان گفت به طور میانگین در همه ی قسمت ها حداقل یک بار تصویر ایشان با چهره ای خندان در قاب دیده شده و یا حداقل اسمش به زبان آمده است که خود به نوعی باعث طرح معما می شود. این جریان ادامه می یابد تا اینکه در روز تشییع پیکر شهدای گمنام و اتفاقات درون دانشگاه و در جایی که حاج کریمی نسبت به کم کاری شخصیت های فرهنگی در معرفی قهرمانان دوران دفاع مقدس، به دکتر مهدوی گلایه می کند، به آن پاسخ داده می شود.
حاج حسین خرازی، فرمانده ی لشکر 14 امام حسین (ع) در عملیات خیبر در سال 1362 در منطقه ی طلائیه دست راست خود را از دست داد و سه سال بعد در عملیات کربلای5 در منطقه ی شلمچه به فیض شهادت نایل شد. در معروف ترین عکس های باقی مانده از او، آستین خالی دست راستش به چشم می آید.
این شهید بزرگوار به علت شباهت فیزیکی که با مجسمه ی سرباز اشکانی ( که البته مجسمه در اصل یک دست نیست و دست دیگر آن پیدا نشده) دارد، به عنوان نمادی برای تقابل فکری دو طرز تفکر که یکی باستان گرایی و دیگری سنت گرایی نامیده شده اند، قرار گرفته است. کما اینکه تصویر تمام قد ایشان با یک دست، بار ها پشت سر سازه ی دانشجوهای تجسمی در یک قاب دیده شده. این دو شخصیت موازی هم قرار گرفته اند و به دلیل داشتن نقاط مشترک رو به روی هم دیده می شوند. هر دوی آن ها در روزگار و شرایطی کاملاً متفاوت سرباز وطن خود بوده اند و برای آن ایثار کرده اند. آن چه که اهمیت دارد این است که با وجود همه ی تفاوت ها هر دو برای حفظ و حراست از سرزمین و عقیده و ناموس خود در برابر دشمنی واحد ( سلوکیان یونانی تبار در دوران باستان و عوامل استکبار جهانی- غرب- در دوران دفاع مقدس) ایستادگی و مقاومت کرده اند. لذا این تصاویر همگی مُهر تأییدی است بر سخنان عماد در جلسه ی درس دکتر گنجی که چه شهدای دفاع مقدس که قهرمانان معاصر ما هستند و چه سربازان باستان، هرگز منافاتی با هم ندارند و هر دو گروه برای خاک و عقیده شان جنگیده اند. فقط باید هر کدام در جای خود و به اندازه ی خود مطرح شوند.
ضمن اینکه انتظار می رود طبق سخن حاج کریمی، انقلابیون هر چه بیشتر در جهت معرفی درست و کامل این شخصیت ها به نسل جوان تلاش کنند تا دفاع از قهرمانان بزرگی چون خرازی به اندازه ی یک مجسمه ی سنگی برای آن ها مهم و حیثیتی باشد. وقت آن رسیده که دست از درشت گویی در باب دفاع مقدس برداشته شود و درست گفته شود و در معرض فطرت انسان ها قرار داده شود.حقیقت اگر درست بیان شود، بر دل ها خواهد نشست.