بیرجندرسا-دعای عرفه سراسر عرفان، عشق، شعف و اظهار تذلل در پیشگاه خداوند است. بسیاری از فرازهای دعای عرفهی امام حسین(علیهالسلام) مربوط به آیات محكم است. آن حضرت، در بخشهای توحیدی، آن چنان خود را معرفی میكند كه معلوم میگردد از قَرَن تا قَدَم او را اعتقاد توحیدی پر كرده است. آنجا كه ایشان چشم، بینی، گوش، عصب، پیه و گوشت خود را تشریح میكنند، همه را نشانهی توحید خدا دانسته، سراسر وجودش را موحّدی میدانند كه آثار توحیدی خدای سبحان در جان او ظهور كرده است.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی بیرجندرسا به نقل ازتبیان,در دعای عرفه عشق و معرفت موج می زند، وقتی این دعا آغاز می شود و ما هم هم کلام با آن بنده برگزیده خداوند زمزمه آغاز می کنیم، گویی در یک لحظه جانمان در دریایی از معرفت غرق می شود، و حس می کنیم و با تمام وجود درک می کینم لحظه ای که یک قطره به دریا می پیوندد و دریا می شود، ما هم به نور مناجات ماورایی آقا امام حسین علیه السلام چشم دلمان باز می شود و می بینیم دنیا چقدر کوچک و بی اهمیت است و تمام نظرگاه ما را، تمام حجم قلبمان، تمام روحمان را یاد خدا پر می کند، آنقدر پر می شود که می خواهی پرواز کنی و دل از این دنیا کنده بروی...
حسی که مدت هاست گمش کرده ایم در این هیاهیوی روزگار، در نداری ها، بیکاری ها، تورم ها، تحریم ها ... آنقدر گم شده ایم که یادمان رفته در دیوار این تحریم های خود ساخته هم هنوز راه آسمان باز است، آنقدر باز که می توانی در یک لحظه از همه این حصارها بگذری و اوج بگیری آنقدر زیاد که این کُره خاکی و همه قیل و قالش برایت اندازه یک دانه ارزن شود، به همان اندازه واقعی اش...
نه دیگر بحرانی برایت می ماند و نه وابستگی ها آزارت می دهد وقتی که پرواز کنی به جایی می روی که نیازهایت هم رنگ می بازد، همان جایی که دعای عرفه ما را می برد، همان جایی که زمزمه می کنی که:
« پاک پروردگارا! جز تو خدایی نیست و من از ظالمانم. بارالها! جز تو خدایی نیست و من از بخشش طلبانم.
پاک خدایا! جز تو خدایی نیست و من از خائفین هستم. تنها تو خدای پاک منی و من از امیدواران هستم. پاک خدایی که جز تو خدایی نیست و من از سائلین هستم.
این ستایش من است که تقدیم داشتم و خلوص من به وحدانیت تو که یادآور شدم و گواهی من به نعمت های تو که شمارش کردم، با این که اذعان دارم که نتوانستم نعمت های غیر قابل شمارش تو را بشمارم.
بارالها! تو نزدیک ترین خوانده شده و سریع ترین اجابت کننده هستی. گرامی ترین بخشنده و وسعت بخش ترین بخشاینده و شنواترین شنونده. ای که در دنیا و آخرت رحمان و رحیمی. همانندی نداری تا از او سوال شود و غیر از تو کسی نیست تا به او امید بسته شود.
الآن آمده ام که بگویم مرا دریاب... من که با همه حقارتم جسارت ها کردم و تو با همه عظمتت نادیده گرفتی، من که با همه نیازم روی گردانی کردم از تو و تو با همه بی نیازیت مرا از یاد نبردی، من امروز آمده ام بگوییم من تو را می خواهم، می خواهم با خودت از تمام دنیایت بی نیازم کنی ...
خدایا! من در عین بی نیازی نیازمندم، چگونه در نیازمندی ام بی نیاز باشم؟!
الهی! من در داناییم، نادان هستم، پس چگونه در عین جهالتم نادان نباشم؟!
ای خدا! همانا گوناگونی وجوه تدبیرات تو و سرعت فرا رسیدن قَدَر تو، بندگان عارفت را مانع شد که به یک عطای تو قانع و یک بلای تو مأیوس شوند.
بارالها! از من جز آنچه که سزاوار ملامت است بر نیاید و از تو جز آنچه سزاوار کرمت است بر نتابد.»
اینجاست که اشک های داغمان حکایت از وجود گر گرفته مان می دهد، خدایا خطا کردم، اشتباه کردم به بیراهه رفتم، الآن آمده ام که بگویم مرا دریاب... من که با همه حقارتم جسارت ها کردم و تو با همه عظمتت نادیده گرفتی، من که با همه نیازم روی گردانی کردم از تو و تو با همه بی نیازتیت مرا از یاد نبردی، من امروز آمده ام بگویم من تو را می خواهم، می خواهم با خودت از تمام دنیایت بی نیازم کنی ...
می خواهم از خودت بخواهم که لحظات مرا سرشار کنی از یاد خودت آن چنان که رشته های وابستگی ها و دنیا خواهی های مرا بپوساند و از بین ببرد، آمده ام از غل و زنجیرهای سنگین، ندانم کاری ها، طمع ها، شهوت ها و فقرها... رهایی ام بخشی ...
آمده ام بگویم: خداوندا! مرا به حقایق اهل قرب متحقّق فرما و به سلک اهل جذب متسلّک نما.
پروردگارا! مرا به تدبیر خودت از تدبیرم و به اختیارت از اختیارم بی نیاز گردان و از افتادن در ورطه اضطرار بازم دار.
خداوندا! مرا از ذلّت نفس خویش خارج ساز و از پلیدی شرک پاکم گردان. قبل از آن که مرگم فرا رسد، از تو یاری می طلبم، پس یاری ام کن. بر تو توکّل دارم، پس تنهایم مگذار. از تو سوال می کنم، پس ناامیدم مگردان و تنها به فضل تو راغب هستم، پس محرومم منما و بر در تو می ایستم، پس طردم مکن.
بار الها! رضای تو منزّه از آن است که معلول علتی از خودت باشد تا چه رسد به این که معلول علّتی از من باشد.
خدایا! ذات تو آن چنان بی نیاز است که حتی سودی از خودت به ذاتت نمی رسد تا چه رسد به این که نیازی به من داشته باشد و سودی از من به تو برسد.»