بیرجندرسا- ماه پری شمسی این جمله را اینگونه می گویم : معلولیت محدویت است اما ناتوانی نیست و اگر خدا یک نعمت را بنده اش می گیرد در عوض نعمتهای دیگری به او می دهد
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی بیرجندرسا به نقل از زن امروز, چشم سر فرو بسته بر مناظر بی معنا، چشم دل گشوده بر جلوه های پرمعنا، با بال هایی از جنس باورها، پرگشوده بر پهن دشت آگاهی، بر فراز قله های اطمینان ایستاده اند تا چشمان روشن بین، حقیقت وجود آنان را آنگونه که هستند، در اوج شکوفایی دریابند.
در گرامیداشت روز جهانی عصای سفید، با بانویی از دیار خراسان جنوبی سخن گفته ایم که به حق نخبه است و جمله جالبی از محدودیت ها و معلولیت دارد او می گوید معلولیت محدودیت است اما ناتوانی نیست و این جمله برای همه صدق می کند گاهی معلولیت نداریم اما خود را ناتوان می بینیم و محدودیت برای خد ایجاد می کنیم در حالی که ناتوانیهایی که ما برایخود ایجاد می کنیم باعث محدودیتمان می شود...
ماه پری شمسی متولد شهریور 1360 است و از کلاس چهارم ابتدایی متوجه بیماری اش می شود بیماری که او را از درس و مدرسه که از علاقه هایش است دور می کند و امروز نیز با دوباره گامهایش را برای تحصیل بر می دارد و تحصیلات خود را در مقطع راهنمایی به پایان رسانده و در حال تحصیل در مقطع دیپلم است .
از خودتان بگویید و این چه شد متوجه این بیماری شدید؟
نا بینایی من مادرزادی بوده و تا سال چهارم ابتدایی در مدرسه عادی درس می خواندم و بعد از آن متوجه شدم که این بیماری را دارم و آن زمان به اوج خود رسیده بود و در واقع دیر متوجه آن شده بودیم البته سه چهار سال درمان طول کشید و من تا 16 سالگی بینایی داشتم و به همین دلیل از ادامه تحصیل انصراف دادم و از سال 76 کم کم بیماری اوج گرفت و الان بینایی ام در حد تشخیص نور است.
زمانی که این اتفاق برایم افتاد نمی توانم بگویم ناراحت نشدم اما با توجه به اعتقاداتم که خداوند صلاح و مصلحت بنده خودش را بیشتر می داند و سرنوشت من اینگونه بوده است و خداوند اگر درد عظیمی می دهد صبر عظیم تری می دهد پذیرفتم .قبول برخی واقعیت ها سخت است . 16 سال دنیا را یکجور ببینی و باقی عمرت به گونه ای دیگر......
من مثل همه بچه ها دوران کودکی خوبی داشتم البته مسیر من متفاوت بود و از بچه های دیگر کنجکاوتر بودم اما به دلیل بیماری ام تا سال چهارم بیشتر درس نخواندم و الان یک سال است درسم را ادامه می دهم و بعد هم برای کنکور آماده می شوم و دوست دارم در رشته حقوق که مورد علاقه ام است درس بخوانم
چه شد که نویسنده شدید؟ درآمد شما از نویسندگی چقدر است؟
من به کتاب خواندن علاقه ای خاص دارم در خانه که هستم خواهرم مرا همراهی می کند کتابی را که می خواهم برایم تهیه می کند و می خواند. استعداد من در نویسندگی از همان دوران مدرسه در انشاء نویسی شناخته شد و اولین بار مقاله ای برای جشنواره اسکان بشر تهیه کردم که با پذیرش این مقاله ، این استعدادم خود را بیشتر نشان می دهد. از سال 83 تاکنون 12 رمان نوشته ام که 4 تای آنها به چاپ رسیده است البته کتابهایم تنها در سطح استان توزیع می شوند رمانهای من داستانهای علمی، آموزشی و فرهنگی هستند اگر کتاب به صورت کلي فروش بشه هر 100 جلد 700 هزار تومان درآمد برای نويسنده دارد
وقتی کتابهایتان چاپ می شد کسی می دانست نویسنده آن نابیناست؟
اولین کتابم را که چاپ کردم کسی نمی دانست نویسنده اش نابیناست اما در چاپ کتاب دوم ناشر بدون هماهنگی با من نوشته بود نویسنده روشندل ....که من ناراحت شدم و نمی خواستم از روی ترحم کسی کتاب مرا بخواند و یا بخرد و مصاحبه های بعدی من با روزنامه ها و رسانه ها باعث شد مردم بیشتر درباره من بدانند.
اینکه می گویند معلولیت محدودیت نیست را چگونه تفسیر می کنید؟
من این جمله را اینگونه می گویم : معلولیت محدویت است اما ناتوانی نیست و اگر خدا یک نعمت را بنده اش می گیرد در عوض نعمتهای دیگری به او می دهد و کسانی که به بهانه این معلولیت ها در اجتماع حضور ندارند مانع پیشرفت خود می شوند این محدودیت را بهانه می کنند درحالی که هیچ وقت این محدودیت مسیر پیشرفت مرا کند نکرده است .
چه موفقیت هایی کسب کردید؟
ابتدا که چاپ 4 کتاب و 8 کتاب در دست چاپ بعد هم د جشنواره های مختلف عنوان کسب کردم ... سال 87، بانوی نام آور استان ؛سال 88 خادم نمونه فرهنگ عمومی منطقه درمیان؛ سال 88 رتبه اول جشنواره علی اکبر در بخش جوانان دارای توانمندیهای خاص، سال 89 نویسنده منتخب استان، سال 89 دختر نمونه استان سال 90 تسهیل گر نمونه استان و سال 92 توانگر نمونه و سال 93 نویسنده منتخب استان .هم اکنون نیز تسهیلگر سازمان بهزیستی و مدیرعامل کانون حمایت از معلولین شهرستان و عضو مجمع نخبگان نیز هستم .
موفقیت هایتان را مدیون چه کسانی هستید؟
واقعا آن قدرها شاید استحقاق این دیده شدن را نداشتم و این لطف مسئولین بوده که به من فرصت را دادند و موفقیتهایم اول مدیون لطف خداوند و بعد حمایت خانواده و دوستانم و بعد هم مسئولین بهزیستی می دانم.
چرا وقتی انسان نعمتی ندارد از محدودیت ها صحبت می کند؟ برای شما اینگونه بوده است؟
من خودم اوایل روی این مسئله خیلی حساس بودم و چون دیگران مرا سوال پیچ می کردند فکر می کردم واقعا محدودیتی دارم و دیگران نیز به نظرم معلولیت افراد را اصلی ترین مشخصه آنها می بینند و گاهی اوقات مردم به دیده ترحم به این افراد نگاه می کنند که باید این فرد کنار گذاشته شود در حالی که به نظرم هرکسی که نفس می کشد و روح دارد حق زندگی دارد و باید حقی برابر در جامعه داشته باشد خداوند سرنوشت این فرد را اینگونه قرار داده است و انتخاب خودش نبوده است و اگر دید افراد نسبت به معلولین تغییر کند بسیاری از موارد اصلاح می شود
اختصاصی ک روز به نام عصای سفید تا چه حدی در بیان و رفع مشکلات این قشر مفید بوده است؟
من با 130 معلول در شهرستان در ارتباطم که هر کدام به نوعی معلولیت دارند و نمی شود گفت مسئولین رسیدگی نمی کنند و رسیدگی به 16 هزار معلول در استان کار آسانی نیست اما توجه بیشتر باید به این افراد شود و روزی به نام نابینایان نیز باعث می شود با یک نگاه ویژه به افراد نابینا بپردازند و مشکل معلولین فراتر از توان یک اداره است و دیگر نهادها نیزباید در این زمینه هم افزایی داشته باشند.
اولین کلمه ای به ذهنتان می رسید بگویید؟
خدا : تکیه گاه
عشق : باور
انسان: موجودی برای شدن
خورشید: یک نور امیدبخش
ماه پری: فردی که برای جایی که می خوهد به آن برسد و فرصتی که برای زیستن دارد دوست ندارد به بطالت بگذراند.
دل تنگی: یک حس
قلم: وسیله برقراری ارتباط بین نویسنده و جامعه
زن امروز: الگویی برای همه جامعه با رعایت حجاب و عفاف
آبی آرامش دهنده
سخن پایانی:
دوست دارم آنچه در فکر و ذهن من می گذرد با آنچه خدا برایم مقدر کرده یکسان باشد و از مسئولین بهزیستی استان و شهرستان نیز که نهایت همکاری را با من دارند تشکر می کنم .