بیرجندرسا- احمد بعد از نزدیک شدن به ستون بلافاصله گفت: «بچهها اول و آخر ستون را بزنید، طوری که اینها مشکوک و سردرگم بشوند و همهمهای در دل اینها بیفتد، در این صورت اجرای آتش روی آنها با موفقیت انجام میشود.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی بیرجندرسا به نقل از فارس,به مناسبت 15 آذر ماه، سالروز شهادت «امیر خلبان شهید احمد کشوری» که به روز هوانیروز نامگذاری شده است، گوشهای از زندگی پربار این قهرمان و همچنین خاطراتی به نقل از همرزمان این شهید تقدیم به مخاطبان میشود.
سرتیپ خلبان محمود بابایی میگوید: احمد تیمهایی پروازی را سر و سامان داده بود به نام «بکاو و بکش»، در روزهای آغاز جنگ یک ستون بزرگ نظامی از ارتش عراق از مرز قصر شیرین وارد کشور شده بودند و به سمت سرپلذهاب مسیر مشخصی را میپیمودند.
با تیم پروازی بکاو و بکش احمد شامل سه بالگرد کبرا و یک ترابری و با اطلاعاتی که از مردم دریافت کرده بودیم، به قصد شناسایی بیشتر به منطقه ورودی ستون ارتش عراق رفتیم.
وقتی به منطقه رسیدیم، احمد که لیدر تیم پروازی بود، گفت: «ما نباید این طوری ساکت بمانیم، هر طوری شده باید جلوی این ستون را بگیریم.»
با همان برنامه احمد، یعنی بکاو و بکش از پهلو به ستون نظامی عراق نزدیک شدیم، ستون نظامی عراق به حدی بزرگ و با هیبت بود که وقتی برای اولین بار آن را دیدم، وحشت کردم، به نظر میرسید که هیچ نیرویی جلودارش نیست ولی وقتی نقشه فی البداهه احمد را روی ستون به کار بستیم، نظرم عوض شد و دلیرتر شدیم.
احمد بعد از نزدیک شدن به ستون بلافاصله گفت: «بچهها اول و آخر ستون را بزنید، طوری که اینها مشکوک و سردرگم بشوند و همهمهای در دل اینها بیفتد در این صورت میتوانیم اجرای آتش خوبی روی آنها داشته باشیم.
سروان سراوانی، خلبان یکی از بالگردها به موشک تاو مجهز بود و با مهارت نقشهی احمد را روی ستون عراقی پیاده کرد، ستون نظامی عراق سنکوپ شد، مثل ماری دور خودش میپیچید و نمیدانست از کدام جهت به او حمله شد.
ما از این فرصت استفاده کردیم، روی ستون آتش سنگینی پیاده کردیم، بعد از اجرای این نقشه برگشتیم پایگاه و بلافاصله تیم پروازی دیگری را برای ادامه آتش روی ستون نظامی عراق فرستادیم، تا این عملیات فیالبداهه احمد کامل شود، خلاصه با همین نقشه توانستیم یک ستون عظیم عراقی را که قصد داشت تا قلب ایران بیاید تار و مار کنیم و آنها را تا سر مرز عقب بنشانیم و برای دفعات بعد دلیرتر و جسورتر به سراغ دشمن برویم.
زندگی و شهادت
پدر و مادرش از لُرهای زحمتکش و متدین خرمآباد بودند، مادرش «فاطمه سیلاخوری» خانهدار و در تربیت بچهها زنی مدیر، جدی و مهربان بود.
پدرش «غلامحسین» نیروی رسمی ژاندارمری سابق و با توجه به شرایط شغلیاش در شهرهای مختلف ایران سکونت گزید و خلاصه در کیاکلا یا همان سیمرغ فعلی، رحل اقامت افکند و برای همیشه ماندگار شد.
احمد نخستین فرزند فاطمه و غلامحسین بود که در تیرماه 1332 خورشیدی در کیاکلا از شهرهای زیبای استان مازندران به دنیا آمد.
احمد در کنار تحصیل به فراگیری نقاشی، کشتی پهلوانی، و ماهیگیری هم میپرداخت، از مهارتهای احمد که از سنین نوجوانی در آبهای مازندران آن را فراگرفته بود، ورزش شنا بود.
از احمد آثار نقاشی خوبی به یادگار ماند و عکسهایی که بیانگر پشتکار او در فراگیری فنون ورزش کشتی و علاقهی وافرش به ماهیگری است.
هنر عکاسی هم از فعالیتهای فرهنگی و هنری احمد بود که همراه با آثار نقاشی و طراحی، با تفکرات سیاسی او گره خورد و سمت و سوی مبارزاتی به خود گرفت و برملا کردن رنجهای اجتماعی و چهرهی شوم رژیم پهلوی را به همراه داشت.
در سال 1351 وارد هوانیروز شد، دورهی تعلیمات خلبانی با بالگرد جت رنجر و کبرا را با موفقیت به پایان رساند و همزمان با زبان هنر و شرکت در محافل مبارزاتی و سیاسی به فعالیتهای خود علیه رژیم پهلوی دامن زد.
از این رو چندبار توسط عاملان نظامی و امنیتی رژیم دستگیر، زندانی و توبیخ شد.
از آغاز جنگ عراق علیه ایران، با گروه پروازیاش همراه با سایر خلبانهای تیزپرواز هوانیروز جلوی هجوم حزب بعث به خاک کشور، ایستاد.
درایت، شجاعت، خستگیناپذیری، استقامت، مردمدوستی و داشتن ابتکار عمل که در وجود احمد نشا شده بود، او را مانند کوهی استوار کرده بود که بتواند مقابل دشمن بعثی بایستد و از مرزهای مهین اسلامیاش دفاع کند.
آخرین مأموریت خلبان جوان و هنرمند مازندرانی، احمد کشوری در تاریخ 15 آذر ماه 1359 رزم با دشمن در تنگه بینا «منطقه عمومی میمک ایلام» بود.
در آن مأموریت همراه با دیگر بالگردهای هوانیروز دهها تانک، نفربر عراقی را به آتش کشیدند، در بازگشت از مأموریت با دو فروند هواپیمای میگ دشمن روبهرو شد و در نبردی نابرابر بالگردش مورد هدف موشک یکی از میگهای عراقی قرار گرفت و در فراز آسمان ایران هنگام دفاع از خاک میهنش به شهادت رسید.
مردم ایلام به پروازهای هر روزهی احمد و همکاران خلبانش در سرکشی از مرزها عادت کرده بودند، طوری که صدای بالگرد احمد و دوستان او برای آنها صدای امنیت و آرامش بود که هر روز از بالای سرشان میرفتند و بازمیگشتند.
سیل خروشان جمعیت ایلامی پیکر پاک احمد را پرشور و اشکریزان تا تهران بدرقه کردند و او را در قطعهی 24 بهشتزهرا(س) به خاک سپردند.
یادآور میشود، سال گذشته شهر کیاکلا «زادگاه شهید کشوری» به شهرستان ارتقا یافت و به برکت این شهید بزرگوار به نام «سیمرغ» تغییر نام یافت.
داوطلب مأموریتهای دشوار
سرلشکر شهید ولیالله فلاحی در بخشی از خاطراتش راجع به احمد میگوید: من شبی برای مأموریت سختی در کردستان داوطلب خواستم، هنوز سخنانم تمام نشده بود که از میان صف جوانی بیرون آمد، دیدم کشوری است.
احمد در انتظار آخرین عمل جراحی برای بیرون آوردن ترکش از قفسهی سینهاش بود که خبر تجاوز نیروهای بعث به نوار غربی را شنید و بدون درنگ عازم رفتن به پایگاه جهت مقابله با دشمن شد، به او گفته بودند که بماند و پس از جراحی و بهبودی برود، در جواب گفت: «وقتی که اسلام در خطر باشد، من این سینه را نمیخواهم.»
به مناسبت 15 آذر ماه، سالروز شهادت «امیر خلبان شهید احمد کشوری» که به روز هوانیروز نامگذاری شده است، گوشهای از زندگی پربار این قهرمان و همچنین خاطراتی به نقل از همرزمان این شهید تقدیم به مخاطبان میشود.
سرتیپ خلبان محمود بابایی میگوید: احمد تیمهایی پروازی را سر و سامان داده بود به نام «بکاو و بکش»، در روزهای آغاز جنگ یک ستون بزرگ نظامی از ارتش عراق از مرز قصر شیرین وارد کشور شده بودند و به سمت سرپلذهاب مسیر مشخصی را میپیمودند.
با تیم پروازی بکاو و بکش احمد شامل سه بالگرد کبرا و یک ترابری و با اطلاعاتی که از مردم دریافت کرده بودیم، به قصد شناسایی بیشتر به منطقه ورودی ستون ارتش عراق رفتیم.
وقتی به منطقه رسیدیم، احمد که لیدر تیم پروازی بود، گفت: «ما نباید این طوری ساکت بمانیم، هر طوری شده باید جلوی این ستون را بگیریم.»
با همان برنامه احمد، یعنی بکاو و بکش از پهلو به ستون نظامی عراق نزدیک شدیم، ستون نظامی عراق به حدی بزرگ و با هیبت بود که وقتی برای اولین بار آن را دیدم، وحشت کردم، به نظر میرسید که هیچ نیرویی جلودارش نیست ولی وقتی نقشه فی البداهه احمد را روی ستون به کار بستیم، نظرم عوض شد و دلیرتر شدیم.
احمد بعد از نزدیک شدن به ستون بلافاصله گفت: «بچهها اول و آخر ستون را بزنید، طوری که اینها مشکوک و سردرگم بشوند و همهمهای در دل اینها بیفتد در این صورت میتوانیم اجرای آتش خوبی روی آنها داشته باشیم.
سروان سراوانی، خلبان یکی از بالگردها به موشک تاو مجهز بود و با مهارت نقشهی احمد را روی ستون عراقی پیاده کرد، ستون نظامی عراق سنکوپ شد، مثل ماری دور خودش میپیچید و نمیدانست از کدام جهت به او حمله شد.
ما از این فرصت استفاده کردیم، روی ستون آتش سنگینی پیاده کردیم، بعد از اجرای این نقشه برگشتیم پایگاه و بلافاصله تیم پروازی دیگری را برای ادامه آتش روی ستون نظامی عراق فرستادیم، تا این عملیات فیالبداهه احمد کامل شود، خلاصه با همین نقشه توانستیم یک ستون عظیم عراقی را که قصد داشت تا قلب ایران بیاید تار و مار کنیم و آنها را تا سر مرز عقب بنشانیم و برای دفعات بعد دلیرتر و جسورتر به سراغ دشمن برویم.
زندگی و شهادت
پدر و مادرش از لُرهای زحمتکش و متدین خرمآباد بودند، مادرش «فاطمه سیلاخوری» خانهدار و در تربیت بچهها زنی مدیر، جدی و مهربان بود.
پدرش «غلامحسین» نیروی رسمی ژاندارمری سابق و با توجه به شرایط شغلیاش در شهرهای مختلف ایران سکونت گزید و خلاصه در کیاکلا یا همان سیمرغ فعلی، رحل اقامت افکند و برای همیشه ماندگار شد.
احمد نخستین فرزند فاطمه و غلامحسین بود که در تیرماه 1332 خورشیدی در کیاکلا از شهرهای زیبای استان مازندران به دنیا آمد.
احمد در کنار تحصیل به فراگیری نقاشی، کشتی پهلوانی، و ماهیگیری هم میپرداخت، از مهارتهای احمد که از سنین نوجوانی در آبهای مازندران آن را فراگرفته بود، ورزش شنا بود.
از احمد آثار نقاشی خوبی به یادگار ماند و عکسهایی که بیانگر پشتکار او در فراگیری فنون ورزش کشتی و علاقهی وافرش به ماهیگری است.
هنر عکاسی هم از فعالیتهای فرهنگی و هنری احمد بود که همراه با آثار نقاشی و طراحی، با تفکرات سیاسی او گره خورد و سمت و سوی مبارزاتی به خود گرفت و برملا کردن رنجهای اجتماعی و چهرهی شوم رژیم پهلوی را به همراه داشت.
در سال 1351 وارد هوانیروز شد، دورهی تعلیمات خلبانی با بالگرد جت رنجر و کبرا را با موفقیت به پایان رساند و همزمان با زبان هنر و شرکت در محافل مبارزاتی و سیاسی به فعالیتهای خود علیه رژیم پهلوی دامن زد.
از این رو چندبار توسط عاملان نظامی و امنیتی رژیم دستگیر، زندانی و توبیخ شد.
از آغاز جنگ عراق علیه ایران، با گروه پروازیاش همراه با سایر خلبانهای تیزپرواز هوانیروز جلوی هجوم حزب بعث به خاک کشور، ایستاد.
درایت، شجاعت، خستگیناپذیری، استقامت، مردمدوستی و داشتن ابتکار عمل که در وجود احمد نشا شده بود، او را مانند کوهی استوار کرده بود که بتواند مقابل دشمن بعثی بایستد و از مرزهای مهین اسلامیاش دفاع کند.
آخرین مأموریت خلبان جوان و هنرمند مازندرانی، احمد کشوری در تاریخ 15 آذر ماه 1359 رزم با دشمن در تنگه بینا «منطقه عمومی میمک ایلام» بود.
در آن مأموریت همراه با دیگر بالگردهای هوانیروز دهها تانک، نفربر عراقی را به آتش کشیدند، در بازگشت از مأموریت با دو فروند هواپیمای میگ دشمن روبهرو شد و در نبردی نابرابر بالگردش مورد هدف موشک یکی از میگهای عراقی قرار گرفت و در فراز آسمان ایران هنگام دفاع از خاک میهنش به شهادت رسید.
مردم ایلام به پروازهای هر روزهی احمد و همکاران خلبانش در سرکشی از مرزها عادت کرده بودند، طوری که صدای بالگرد احمد و دوستان او برای آنها صدای امنیت و آرامش بود که هر روز از بالای سرشان میرفتند و بازمیگشتند.
سیل خروشان جمعیت ایلامی پیکر پاک احمد را پرشور و اشکریزان تا تهران بدرقه کردند و او را در قطعهی 24 بهشتزهرا(س) به خاک سپردند.
یادآور میشود، سال گذشته شهر کیاکلا «زادگاه شهید کشوری» به شهرستان ارتقا یافت و به برکت این شهید بزرگوار به نام «سیمرغ» تغییر نام یافت.
داوطلب مأموریتهای دشوار
سرلشکر شهید ولیالله فلاحی در بخشی از خاطراتش راجع به احمد میگوید: من شبی برای مأموریت سختی در کردستان داوطلب خواستم، هنوز سخنانم تمام نشده بود که از میان صف جوانی بیرون آمد، دیدم کشوری است.
احمد در انتظار آخرین عمل جراحی برای بیرون آوردن ترکش از قفسهی سینهاش بود که خبر تجاوز نیروهای بعث به نوار غربی را شنید و بدون درنگ عازم رفتن به پایگاه جهت مقابله با دشمن شد، به او گفته بودند که بماند و پس از جراحی و بهبودی برود، در جواب گفت: «وقتی که اسلام در خطر باشد، من این سینه را نمیخواهم.»
- See more at: http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13930914000751#sthash.wfcP0Aq2.dpuf