کدخبر: ۳۷۹۷۱
۰۱ بهمن ۱۳۹۳ ساعت ۱۵:۳٦
چاپ

مامان هوار می زد، شوهرمو بگيرين...!

مامان هوار می زد، شوهرمو بگيرين...!

بیرجندرسا-کمک می خوايم حاجی جون، بچه‌ ها قیچی شدن...

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی بیرجندرسا به نقل از سرویس مقاومت جام نیوز:
 
 
 

 
دويدم و دويدم            سر کوچه رسيدم   
بند دلم پاره شد         از اون چيزي که ديدم
بابام ميون کوچه        افتاده بود رو زمين  
مامان هوار مي‌زد     شوهرمو بگيرين
مامان با شيون و داد   مي‌زد توي صورتش    
قسم مي‌داد بابارو       به فاطمه ، به جدش
تو رو خدا مرتضي     زشته ميون کوچه  
بچه داره مي‌بينه        تو رو به جون بچه
بابا رو کردن دوره      بچه‌هاي محله    
بابا يه هو دويد و       زد تو ديوار با کله
هي تند و تند سرش رو    بابا مي‌زد تو ديوار
قسم مي‌داد حاجي رو     حاجي گوشي رو بردار
نعره‌هاي بابا جون        پيچيد يه هو تو گوشم
الو الو کربلا               جواب بده به گوشم
مامان دويد و از پشت    گرفت سر بابا رو
بابا با گريه مي‌گفت       کشتند بچه‌هارو
بعد مامانو هلش داد       خودش خوابيد رو زمين
گفت که مواظب باشين   خمپاره زد، بخوابين
الو الو کربلا                پس نخودا چي شدن؟
کمک مي‌خوايم حاجي جون    بچه‌ها قيچي شدن
تو سينه و سرش زد       هي سرشو تکون داد
رو به تماشاچيا             چشاشو بست و جون داد
بعضي تماشا کردن       بعضي فقط خنديدن
اونايي که از بابام         فقط امروز و ديدن
سوي بابا دويدم            بالا سرش رسيدم
از درد غربت اون        هي به خودم پيچيدم
درد غربت بابا             غنيمت نبرده
شرافت و خون دل         نشونه‌هاي مرده
اي اونايي که امروز      دارين بهش مي‌خندين
براي خنده‌هاتون          دردشو مي‌پسندين
امروزشو نبينين           بابام يه قهرمونه
يه‌روز به هم مي‌رسيم    بازي داره زمونه
يه روز پشيمون مي‌شين   که ديگه خيلي ديره
گريه‌هاي مادرم             يقه تونو مي‌گيره
 
 شعر از از ابوالفضل سپهر

 

 
 
 

نظرات

نظرات شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد.