کدخبر: ۳۹۷٦۵
۱۵ فروردین ۱۳۹٤ ساعت ۱٤:۱۸
چاپ

مادر شهید جاویدالاثر هریوندی

دوست دارم حداقل نشانه‌ای یا استخوانی از محمد بیاورند

دوست دارم حداقل نشانه‌ای یا استخوانی از محمد بیاورند

بیرجندرسا-مادر شهید جاویدالاثرهریوندی گفت: دوست داشتیم حداقل نشانه‌ای یا استخوانی از محمد بیاورند و انتظار خیلی سخت است و اولین قرآن را پسرمان محمد خرید و هیچ گاه قرآن خواندش ترک نمی شد.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی بیرجندرسا، 13جمادی الثانی سالروز وفات مادر علمدار دشت کربلا حضرت فاطمه ام البنین علیها سلام است که به همین مناسبت این روز را در تقویم رسمی کشور به نام روز مادر شهدا نام گذاری نموده اند. بی شک همه مادران شهدا میوه های دل خود و ثمره زندگانی خود را برای زنده ماندن و استحکام بنیان انقلاب اسلامی اهدا نموده اند در این میان هستند مادرانی که هنوز به انتظار خبری از فرزندشان روزگار می گذرانند آنانی که آن قدر قانع اند که حتی اگر تکه استخوانی از فرزندشان را بیاورند اندکی قلبی آکنده از صبرشان را تسکین خواهد داد و این مادران مادران شهدای مفقودالاثر هستند.

 

فاطمه هریوندی یکی از همین مادران است مادری که فرزند رعنا و سرو پیکر خویش را راهی جبهه ها نمود و دیگر فرزندش بازنگشت با آن که امروز با توجه به شواهد و قرائن تقریبا ثابت شده است فرزندش به مقام رفیع شهادت نائل گشته است و دیگر هیچ گاه باز نخواهد گشت او هنوز در انتظار است شاید خبری از وی بیاید یا تکه استخوانی تا او بتواند شرح غم خود از این فراق طولانی را بازگوید.

فاطمه هریوندی مادر شهید جاویدالاثر محمد هریوندی، در گفتگو با خبرنگار خاورستان، اظهار کرد: فرزندم در اول فروردین سال 1347 در روستای هریوند متولد شد و پس از گذراندن تحصیلات، در سن 17 سالگی در پادگان 04 بیرجند ثبت نام کرد و به ارتش ملحق شد.

وی افزود: من و پدرش راضی نمی شدیم که محمد به ارتش ملحق شود، اما وی به دلیل علاقه زیاد به نظام و دفاع از کشورش، هنوز به سن سربازی نرسیده به ارتش پیوست و نیز پس از چند سال پی بردیم که به دلیل عدم رضایت ما، عموی خود را ضامن کرده بود.

مادرشهید مفقود الاثرمحمد هریوندی خاطرنشان کرد: پس از گذراندن دوره آموزشی در بیرجند برای ادامه دوره مهندسی تخریب مین، به شهرستان بروجرد رفت و پس از شش ماه به منطقه مریوان اعزام شدند.

در سن 20 سالگی درعملیات بیت المقدس 5 در منطقه مریوان و در خاک عراق مفقود شد

هریوندی با بیان اینکه فرزندش درسن 20 سالگی درعملیات بیت المقدس 5 در منطقه مریوان و در خاک عراق مفقود شده است، گفت: محمد در سال 67 دو ماه مانده به پایان جنگ مفقود شد و هیچ خبری از وی نداشتیم و تا اینکه نامه ای از ارتش به دستمان رسید که ایشان جاوید الاثر شده اند.

وی با گریه می‌گوید: پس از شش ماه از مفقودی اش به بنیاد شهید رفتم و گفتم اینگونه نامه ای در منزل آمده است و شش ماه شده منتظریم و خواب خوش نداریم، آنها گفتند "خبرخوبی نبود و نمی شد حضوری به شما گفت.

دلمان را داده بودیم که وی زنده و اسیر شده است اما هیچ خبری نبود

مادرشهید مفقود الاثرمحمد هریوندی افزود: درهمان عملیات 33 نفر پیش رو، که عملیات تخریب را انجام می دادند، مفقود شده بودند و پس از حرکتشان هیچ کس از آن ها خبر نداشت، اما با این حال دلمان را داده بودیم که وی زنده و اسیر شده است و هر اسیری را که می آوردند به میدان امام می رفتیم و در خصوص پسرمان پرس‌وجو می کردیم، اما بازهم هیچ خبری نبود.

بنیاد شهید در سال 84 خبر شهادت اش را به صورت نامه ای در منزل فرستادند

هریوندی خاطرنشان کرد: بالاخره با توجه به شواهدی که دال بر شهادت ایشان بود، بنیاد شهید در سال 84 خبر شهادت اش را به صورت نامه ای در منزل فرستادند و مراسم تشییع روح را گرفتند.

اولین قرآن ورودی به خانه را شهید خرید

وی مهمترین ویژگی‌های شهید را شرکت در مسجد و محفل های دوره قرآن عنوان کرد و افزود: محمد همیشه نمازش را اول‌وقت می خواند و می گفت "وقتی دو تا با سواد در خانه هستند، باید در خانه، قرآن برای خواندن باشد" واولین قرآن را پسرمان خرید و هیچ گاه قرآن خواندش ترک نمی شد.

مادرشهید مفقود الاثر محمد هریوندی ادامه داد: در کارهای خانه بسیار کمک می کرد و مهربان بود، از نماز و روزه‌اش غافل نمی‌شد، سحر خیز بود با اینکه سن زیادی نداشت و در مقطع سوم راهنمایی بود، همیشه صبح‌ها بعد از نماز، صدای قرآن خواندنش را می‌شنیدیم.

با همه اقوام، خویشان و همسایگان خداحافظی کرد، انگار از شهادت اش خبر داشت

هریوندی با بیان اینکه آخرین باری که برای مرخصی به هریوند آمده بود با همه اقوام، خویشان و همسایگان خداحافظی کرد، انگار از شهادت اش خبر داشت، تصریح کرد: درطی مسیراعزام به جبهه که با بردارش همسفر بود به وی گفته بود "خوابی دیدم که سیدی به من اناری داده و ممکن است که شهید شوم و دیگر برنگردم".

خدا را شاکرم و نه تنها به پسرم بلکه به همه شهدا افتخار می کنم

وی خاطرنشان کرد: هیچ وقت فکر نمی کردم که چنین پسری خواهم داشت و این افتخار نصیبم می شود و خدا را شاکرم و نه تنها به پسرم بلکه به همه شهدا افتخار می کنم. «مادر گریه می کند»

مادرشهید مفقود الاثرمحمد هریوندی با بیان اینکه پسرم مرا هم در این دنیا و هم درآن دنیا سرافراز کرده است، افزود: تنها صبری که تا کنون مرا سراپا نگه داشته است، یادآوری صبرحضرت فاطمه(س) است که خاک پایشان هم نمی شوم.

هنوز که هنوزه دوست داریم، منتظرش باشیم، تا محمد برگردد

معصومه هریوندی خواهر شهید مفقود الاثر هریوندی در گفتگو با خبرنگار خاورستان، اظهار کرد: ما از لحظه ای که نامه ای از بنیاد شهید به دست ما رسید و می خواستند مراسم تشییع روح را بگیرند، قبول نمی کردیم که برادرمان شهید شده است و الانم که هنوز که هنوزه دوست داریم، منتظرش باشیم، تا محمد برگردد و باور نمی کنیم که دیگر از بین ما رفته است.

دوست داشتیم حداقل نشانه ای یا استخوانی از محمد بیاورند و هنوز منتظریم

وی با بیان اینکه هیچ کس انتظاری که خانواده های شهدای مفقود الاثر برای فرزندانشان می کشند را درک نمی کند، گفت: دوست داشتیم حداقل نشانه ای یا استخوانی از محمد بیاورند و انتظار خیلی سخت است.«خواهر گریه می کند»

خواهر شهید مفقود الاثر هریوندی ادامه داد: درسال 1382 که مادر با اخوی به کربلا رفته بودند، مرحوم برادرم حسن، می گوید "خواب دیدم، شهید تا مرز با ما آمد و گفت من دیگر اجازه ندارم از این طرف جلوتر بیایم".

هریوندی یادآورشد: مرحوم برادرم حسن هریوندی، برایمان تعریف می کرد "در سالی که حرم امام رضا(ع) را بمب گذاری کرده بودند، شب خواب دیدم، من و محمد با یک ماشین سبزدرحرکت ایم و محمد مرا رساند، خودش رفت و فردای آن روز که به حرم رفته بودم، در بازگشت که پایم را از حرم بیرون گذاشتم، بمبی منفجر شد و هیچ آسیبی ندیدم" و این نشان از این است که شهدا زنده اند و هوای ما را دارند.

هر وقت تلفنی زنگ می زند مادر فکر می کند، خبری از شهید است

وی خاطرنشان کرد: پس از تشییع روح،  مادر خیلی گریه می کردند و "فردایش خواب می بیند که شهید آمده ایشان را بغل کرده و گفته مادردلم برایتان خیلی تنگ شده است" و هر وقت تلفنی زنگ می زند مادر فکر می کند، خبری از شهید است و مخصوصاً الان که آزمایش دی ان ای هم از ما گرفته اند.

پدرم خیلی مقید بود که نان حرامی وارد خانه نشود

خواهر شهید مفقود الاثر هریوندی در خصوص مرحوم پدرش گفت: پدرم خیلی مقید بود که نان حرامی وارد خانه نشود و ما یک زمانی روی زمین ارباب ها کار کشاورزی می کردیم از آنجایی که پدرم نمی خواست حتی بچه هایش سهمی اضافه تر از ارباب داشته باشند، این کار را رها کرد و به همان کار استاد بنایی پرداختند و همیشه می گفتند مدیون کسی نشوید.

هریوندی به یکی از یادداشت های شهید که گفته است"هیچ وقت از قافله امام حسین(ع) غافل نشوید" اشاره کرد و افزود: به نظر من، اینها که گلچین و شهید می شوند، حتماً سر سفره حلالی نشسته اند که به این درجه رسیده اند و تا زمانی که عشق ولایت و امام حسین(ع)  نباشد، چنین فرزندانی در خانواده ها نخواهد بود و مرحوم پدرم نیز تا زمانی که توان داشت علمدار بود.

انتهای پیام/ع

 

نظرات

نظرات شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد.