اي ز صد هاجرت درود و سلام / كرده مريم به محضر تو قيام /// همسر مصطفي درود، درود / مادر فاطمه سلام، سلام /// همتت وقف مكتب توحيد / ثروتت پشتوانة اسلام /// هم سلام تو را رسانده خدا / هم به تو فخر كرده خير الانام
اي ز صد هاجرت درود و سلام
كرده مريم به محضر تو قيامهمسر مصطفي درود، درود
مادر فاطمه سلام، سلام
همتت وقف مكتب توحيد
ثروتت پشتوانة اسلام
هم سلام تو را رسانده خدا
هم به تو فخر كرده خير الانام
پانهادي فراتر از مريم
در جلال و كمال و قدر و مقام
از سر عالمي كشيدي دست
با رسول خدا شدي همگام
دخترت كوثر رسول خدا
پسرانت به جن و انس امام
با ادب بايد از تو گفتن مدح
با وضو بايد از تو بردن نام
چشم دين بر جمال تو روشن
دل احمد به وصل تو آرام
مؤمنين را يگانه مامي تو
مادر يازده امامي تو
تو به اسلام مادري كردي
تو به توحيد ياوري كردي
عصمت از دامنت چنان جوشيد
كه به مريم برابري كردي
با محمد ، محمدي گشتي
بر پيمبر، پيمبري كردي
بين طوفان و موج حادثه ها
فلك دين را تو لنگري كردي
تويي آن شير زن كه مردانه
ايستادي و حيدري كردي
تا كني دلبري زپيغمبر
اول از خلق دل، بري كردي
با محمد ز هست و بود جهان
دست شستي و همسري كردي
دخت طاها ام ابيها را
اين تو بودي كه مادري كردي
مشرق يازده ستاره شدي
بلكه خورشيد پروري كردي
صلوات خدا به اولادت
جان عالم فداي دامادت
تو صدف، فاطمه است گوهر تو
گوهر تو نه بلكه كوثر تو
بود بر ياري رسول خدا
كوه و صحرا و خانه سنگر تو
هستي ات را به مصطفي دادي
هست خود بر تو داد داور تو
خالق لم يزل سلام تو را
مي فرستاد بهر شوهر تو
پيشتر از شب ولادت خود
هم كلام تو بود دختر تو
يار احمد شدي چه بهتر از اين
كه خدا گشت يار و ياور تو
به محمد زدند سنگ ولي
بود دردش درون پيكر تو
گشت دُر يتيم عبدالله
از دو عالم يگانه گوهر تو
تك و تنها شدي، زنان قريش
ايستادند در برابر تو
غم مخور گر زنان مكه دگر
ننهادند رو به محضر تو
«اين دغل دوستان كه مي بيني
مگسانند دور شيريني»
سخنانم اگر چه گوهر بود
وصف تو از سخن فراتر بود
برتو در ياري رسول خدا
نه غم جان نه بيم از سربود
بر محمد وجود همچو تويي
مثل زهرا براي حيدر بود
در هجوم تمام حادثه ها
دست هايت رسول پرور بود
بود يك ركن مصطفي حيدر
همسري تو ركن ديگر بود
حَرَمت قلب دخترت زهرا
كفنت جامة پيمبر بود
كفن ديگرت زجبراييل
خلعت ذات حي داور بود
پدر و مادرم فدايت باد
كه جهادت جهاد اكبر بود
افتخار ائمه بر زهرا
فخر زهرا به چون تو مادر بود
خوانده اي با محمد از آغاز
پيشتر از نزول وحي نماز
تو گل از باغ معرفت چيدي
در رسول خدا، خدا ديدي
آنچه ناديده بود چشم كسي
ديدي و گل شدي و خنديدي
شهد اقرء زدست پيغمبر
وحي نازل نگشته نوشيدي
با محمد نماز مي خواندي
در كنار علي درخشيدي
سجدة آفتاب بر خاكت
ماه احمد شدي و تابيدي
در بهشت نبوت و توحيد
مام ام الائمه گرديدي
نخل طوباي آرزوي نبي
باغ سبز هميشه جاويدي
هر كجا بر نبي جسارت شد
مثل شير خدا خروشيدي
سال شد بر رسول عام الحزن
تا تو صورت به خاك پوشيدي
شهر مكه است شهر غربت تو
اشك "ميثم" نثار تربت تو
شاعر: حاج غلامرضا سازگار