کدخبر: ۵۷۵۷
۰٦ شهریور ۱۳۹۲ ساعت ۲۱:۱٦
چاپ

گفتگوی اختصاصی بیرجند رسا؛

خاطره رهبر معظم انقلاب از شهادت رجایی و باهنر

خاطره رهبر معظم انقلاب از شهادت رجایی و باهنر

به گزارش بیرجند رسا، به نقل از پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی سیدعلی خامنه ای (مد ظله العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی، آیت اله خامنه ای در مصاحبه مطبوعاتی پیرامون حادثه هشت شهریور - 26/5/1361 می فرمایند:

مقام معظم رهبری می فرمایند: من بیمار بودم، تازه از بیمارستان خارج شده بودم، در منزلی در حدود نیاوران استراحت می کردم و در جریان اوضاع و احوال هم قرار می گرفتم؛ مرحوم شهید رجایی و شهید باهنر و برادران دیگر (می آمدند و) مسائل را با من در میان می گذاشتند. لیکن خود من شرکت فعالی در جریانات نمی توانستم داشته باشم.
خاطره رهبر معظم انقلاب از شهادت رجایی و باهنر   به گزارش بیرجند رسا، به نقل از پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی سیدعلی خامنه ای (مد ظله العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی، آیت اله خامنه ای در مصاحبه مطبوعاتی پیرامون حادثه هشت شهریور - 26/5/1361 می فرمایند: در این اواخر تدریجاً حالم بهتر شده بود، گاهی در جلسات شرکت می کردم، کمااین که در شب قبل از حادثه؛ در جلسه ای در اتاق خود مرحوم رجایی شرکت کردم و راجع به مسائل مهم مملکتی صحبت می کردیم. بنابراین دور بودم از محل حادثه (انفجار) و بعدازظهر هم بود، من هم بیمار بودم و خوابیده بودم، از خواب که بیدار شدم از بچه های پاسدار، برادرهایی که پهلوی من بودند یک زمزمه هایی شنیدم. گفتم چیه؟ گفتند که یک بمب در نخست وزیری منفجر شده است. گفتم که کی آن جا بوده؟ گفتند که رجایی و باهنر هم بودند، من فوق العاده نگران شدم، با حال بسیار ضعیف و ناتوانی که داشتم خودم را رساندم پای تلفن، نشستم، بنا کردم این جا آن جا تلفن کردن، اما خبرها همه متناقض و نگران کننده بود. یکی می گفت که حالشان خوب است، یکی می گفت زنده بیرون آمدند، یکی می گفت جسدشان پیدا نشده، یکی می گفت توی بیمارستانند و من تا اوائل شب که خبر درستی به من نرسیده بود در حالت فوق العاده بد و نگرانی به سر می بردم، تا بالأخره مطلب برایم روشن شد. احساسات من در آن موقع طبیعی است که چه احساساتی بود. دو دوست عزیز و قدیمی، دو انقلابی، دو عنصر طراز اول جمهوری اسلامی را از دست داده بودیم و من شدیداً احساس خسارت می کردم، احساس ضایعه می کردم، احساس غم می کردم و از طرفی احساس خشم نسبت به آن کسانی که عاملین این حادثه بودند می کردم و همین بود که فردا صبح زود با این که خیلی بی حال بودم پا شدم، سوار ماشین شدم، آمدم برای تشییع جنازه به مجلس، و با این که اطبا همه من را منع می کردند که من شرکت نکنم و دخالت نکنم، دیدم طاقت نمی آورم که شرکت در مراسم نکنم، آمدم آن جا روی ایوان جلوی مجلس و یک سخنرانی ای هم با کمال هیجان کردم که دور و ور من را دوستان گرفته بودند که نبادا من بیفتم، از بس هیجان داشتم. به هرحال برای من بسیار حادثه ی تلخی بود، یعنی شاید بتوانم بگویم تلخ ترین حادثه ای بود که تا آنروز من دیده بودم، زیرا حادثه ی هفت تیر که می توانست برای من تلخ تر باشد هنگامی اتفاق افتاده بود که من آن روز بیهوش بودم و نمی فهمیدم، بعد تدریجاً با این حادثه ذره ذره آشنا شدم و اطلاع پیدا کردم، اما این حادثه ی ناگهانی به خصوص بعد از حادثه ی هفت تیر برای من شاید تلخ ترین حادثه ای بود که تا آن روز برای من پیش آمده بود.

نظرات

نظرات شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد.