کدخبر: ۷۸۱۵
۲۰ مهر ۱۳۹۲ ساعت ۲۰:٤۰
چاپ

سالروز شهادت پنجمین شهید محراب‏ عروج خونین‏

سالروز شهادت پنجمین شهید محراب‏ عروج خونین‏

بیرجند رسا- شهید محراب، دائماً با حضور در جبهه ها به دیدار رزمندگان مى ‏شتافت و مقید بود که براى آنان سخنرانى کند. با یکایک رزمندگان مصافحه مى‏ کرد و با آنان به گفتگو مى ‏نشست و مى ‏فرمود: «وقتى به جبهه مى روم تا مدتى روحیه‏ ام قوى مى‏ شود.»

به گزارش پایگاه خبری و تحلیلی بیرجند رسا به نقل از تسنیم، هنر همیشه در جلوه‏ هاى گوناگون رخ نموده است ولى زیباترین هنرها در جهان متعلق به هنرمندترین افراد است.در این بین هنرى را سراغ داریم که مختص به مردانى خداجو و حقیقت‏طلب است و آن هنر شهادت است. از این رهگذر عالمان دینى که تمام عمر به کسب علوم دینى وترویج آن پرداخته‏اند و داراى درجات والاى علمى‏شده، کمالات معنوى را پشت سرگذارده‏اند و تمام عمر خداجویى نموده‏اند. اگر مرگشان همراه با شهادت گردد، داراى چنان درجه‏اى مى‏شوند که هیچ‏کس توان محاسبه آن‏را نداشته و ندارد. شهید آیت الله اشرفى اصفهانى از آن مردان بزرگ و عالمان سترگى است که توجه به زندگانى و مبارزات او به انسان این نگرش را مى‏دهد که برخى از مردم همیشه در محضر خدا بوده و هستند و لیاقت آنان فقط شهادت است و مزد آنان را خداوند با شهادت مى‏دهد. اللهم ارزقنا شهادة فى سبیلک. شهید اشرفى از دیدگاه مقام معظم رهبرى‏ حضرت آیت اللّه خامنه‏اى (مدظله العالى) در بزرگ‏داشت شخصیت والاى شهید اشرفى چنین فرمودند: «احترام این شهید عزیز از دو جنبه حایز اهمیت است: اول جنبه‏هاى عمومى که همه ائمه جمعه شهرهاى بزرگ و معروف داشته‏اند؛ زیرا این بزرگواران پایه‏هاى عظیم انقلابند. این‏ها در مناطق مختلف، زبان گویاى رهبر و بازوى قوى‏بسیج عمومى به‏شمار مى‏روند. ایشان در سنگر نماز جمعه و در حساس‏ترین لحظات این انقلاب مانند شهیدان عزیز دیگر هم چون مرحوم صدوقى، دستغیب و مدنى، همیشه مدافع خط امام و حضورشان ضربه سختى بر پیکر استکبار جهانى بود. خصوصیات دیگر شهید اشرفى، جنبه شخصى ایشان بود. مرحوم آقاى اشرفى یک انسان دوست‏داشتنى و مطلوب بود. این عالم بزرگوار با آن وِزانت علمى و مقبولیت بسیار، متواضع، با اخلاص، با صفا و بى‏ادعا بود، به‏طورى‏که احترام و تجلیل همگان را برمى انگیخت».    زندگینامه‏ شهید بزرگوار حضرت آیت الله حاج آقا عطاء الله اشرفى اصفهانى در سال 1323 هجرى قمرى در یک خانواده روحانى در خمینى‏شهر متولد شد. وى فرزند مرحوم حجت الاسلام و المسلمین میرزا اسدالله فرزند مرحوم حجت الاسلام میرزا محمد جعفر بود و جد اعلاى ایشان از علماى بزرگ جبل عامل بود. وى تنها فرزند ذکورى بود که از پدرشان به ‏یادگار مانده بود و پس از دوران کودکى جهت تحصیل علوم دینیه به شهر اصفهان رهسپار شد. تحصیلات‏ شهید آیت الله اشرفى از آغاز کودکى براى تحصیل علوم دینیه به حوزه علمیه آمد و ابتدا در یکى از مدارس قدیمى به نام مدرسه نوریه به تحصیل مشغول شد و مدت 10 سال به‏طورمتوالى در حوزه علمیه اصفهان اشتغال به تحصیل داشت. سپس در سن 22 سالگى جهت ادامه تحصیل و طى مدارج عالیه علوم اسلامى رهسپار حوزه علمیه قم شد. ایشان جمعاً مدت 23 سال در حوزه علمیه قم و 12 سال در حوزه علمیه اصفهان بود و در این مدتى که در این دو حوزه علمیه اشتغال داشت، ضمن کسب علم و دانش و نیل به درجات عالیه اجتهاد، مورد توجه خاص اساتید بزرگ و علما بود و مرحوم آیت الله بروجردى و مرحوم آیت الله حاج سید محمدتقى خوانسارى به ایشان عنایت خاصى‏داشتند. به‏طورى که هر وقت به اصفهان مى‏رفت و سپس به قم مراجعت مى‏کرد، این دو بزرگوار و همچنین دیگر علما از ایشان دیدن مى‏کردند. خدمات آن شهید بزرگوار 1- تأسیس حوزه علمیه امام خمینى در کرمانشاه‏ 2- بازسازى مدرسه مرحوم آیت الله بروجردى. 3- توسعه کتابخانه مدرسه مرحوم آیت الله بروجردى که قریب دو هزارجلد به کتابهاى آن اضافه نمودند. 4- تأسیس حوزه علمیه جهت خواهران، که پس از شهادت ایشان به نام حوزه علمیه شهید محراب نامگذارى شد. 5- ایجاد وحدت کامل بین روحانیت شیعه و سنى که از بزرگترین خدمات آن شهید است که در طول تصدى مسئولیت به‏عنوان امام جمعه در این رابطه سمینارهاى متعددى در شهرهاى مختلف به‏ویژه با حضور برادران اهل سنت تشکیل داد که اثرات بسیار مطلوبى داشته است. 6- بازسازى مسجد جامع کرمانشاه که از برکت نماز جمعه، این مسجد بازسازى کامل شده است. 7- بازنمودن شماره حسابهاى متعدد به نام مهاجرین جنگى و جبهه جنگ و بازسازى مناطق جنگى و همچنین کمک به سیل‏زدگان خوزستان و زلزله کرمان و طبس که تمام وجوه این شماره حسابها جمع‏آورى و براى نجات برادران و خواهران آسیب‏دیده و برادران رزمنده صرف شده است.   نقش شهید در دوران دفاع مقدس‏ با آغاز جنگ تحمیلى و بسیج همه‏جانبه مردم و قواى مسلح براى حضور در جبهه و پشتیبانى جبهه‏هاى جنگ، آیت الله اشرفى نیز با مهم توصیف‏کردن مسئله جنگ، در مدت 25 ماه در تمام خطبه‏هاى نماز جمعه و مصاحبه‏ها و پیام‏هاى خود به حضور مردم در جبهه‏ها تأکید مى‏ورزیدند. شهید محراب، دائماً با حضور در جبهه‏ها به دیدار رزمندگان مى‏شتافت و مقید بود که براى آنان سخنرانى کند. با یکایک رزمندگان مصافحه مى‏کرد و با آنان به گفتگو مى‏نشست و مى‏فرمود: «وقتى به جبهه مى‏روم تا مدتى روحیه‏ام قوى مى‏شود.» على‏رغم کهولت سن، مسافت هاى طولانى و راه‏هاى صعب‏العبور را به عشق دیدار دلاورمردان جبهه توحید، با وسایل نقلیه نظامى در شرایط دشوار مى‏پیمود. بارها در جبهه‏هاى ایلام، قصر شیرین و پادگان ابوذر، گیلان غرب، نوسود، بستان، آبادان، خرمشهر، سومار حضور یافت و با سخنرانى‏هاى دلنشین، به سپاهیان اسلام روحیه بخشید. پس از آزادى قصر شیرین به آن شهر سفر کرد و با خواندن دو رکعت نماز شکر در مسجد این شهر، سپاسگزارى خود را به درگاه خداوند به‏جاى آورد. وجود آن روحانى جلیل‏القدر در مناطق عملیاتى، سبب دلگرمى رزمندگان و باعث شور و شوق بسیار در آنها مى‏گردید. یک‏بار پس از عزیمت به منطقه جنوب، عازم شهر آزادشده بستان گردید و زیر بمباران وحشیانه دشمن وارد شهر شد و از آنجا عازم آبادان شد. هنگام آغاز عملیات فتح المبین در دوم فروردین 1361، در قرارگاه حضور یافت و پیشنهاد کرد عملیات به نام حضرت زهرا - سلام الله علیها - نامگذارى شود. در دومین سفر خود به خوزستان پس از آزادى خرمشهر، عازم اهواز شد و مردم این شهر نماز شکر را به امامت ایشان به‏جاى آوردند. بعد از ظهر همان‏روز على‏رغم مخالفت فرماندهان، وى و امام جمعه اهواز عازم منطقه خرمشهر شدند و پس از ورود به شهر، به مسجد جامع در جمع رزمندگان حضور یافتند و فرمودند: «امروز یکى از روزهاى مهم اسلامى و یوم الله است و از جمله آرزوهاى من فتح خرمشهر بود که بحمدالله من زنده ماندم و این روز را دیدم.» در شب جمعه هشتم مهر 1361 در منطقه غرب، عملیات مسلم‏بن عقیل با حضور شهید و تنى چند از مقامات کشورى و لشکرى آغاز شد. ایشان در آن‏شب حال عجیبى داشت و یک لحظه آرام نداشت و تا صبح به دعا و مناجات مشغول بود و لحظه‏اى هم به استراحت نپرداخت. نزدیکى‏هاى صبح بود که یک عدد گلوله توپ در نزدیکى چادر ایشان منفجر شد. فرماندهان جهت ترک آن محل اصرار کردند، اما ایشان نپذیرفت و فرمود: «من از این محل نمى‏روم و آماده هرگونه مسئله‏اى هستم، زیرا خون من رنگین تر و جان من عزیزتر از این عزیزان رزمنده نیست. من باید تا پایان عملیات اینجا باشم.» سرانجام شهید محلاتى، عبا و عمامه ایشان را برداشت و بر سر و دوش ایشان گذاشت و عصا را به دستش داده و او را عازم کرمانشاه کرد. شهادت آن شهید بزرگوار ایشان پس از 80 سال زندگى پرافتخار خود و خدمت به اسلام و قرآن، توسط یکى از مزدوران آمریکا و منافقین کوردل در ساعت 15/12 ظهر 23 مهرماه 1361 در سنگر نماز جمعه مسجد جامع و در محراب نماز به افتخار شهادت نائل آمد و طومار زندگى پرافتخارش نه تنها بسته نشد بلکه ورقى دیگر خورد و نامش در صحنه گیتى مانند خورشید براى همیشه مى‏درخشد. روحش شاد و نامش جاویدان باد.

نظرات

نظرات شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد.