بیرجند رسا- شهید محراب، دائماً با حضور در جبهه ها به دیدار رزمندگان مى شتافت و مقید بود که براى آنان سخنرانى کند. با یکایک رزمندگان مصافحه مى کرد و با آنان به گفتگو مى نشست و مى فرمود: «وقتى به جبهه مى روم تا مدتى روحیه ام قوى مى شود.»
به گزارش پایگاه خبری و تحلیلی بیرجند رسا به نقل از تسنیم، هنر همیشه در جلوه هاى گوناگون رخ نموده است ولى زیباترین هنرها در جهان متعلق به هنرمندترین افراد است.در این بین هنرى را سراغ داریم که مختص به مردانى خداجو و حقیقتطلب است و آن هنر شهادت است.
از این رهگذر عالمان دینى که تمام عمر به کسب علوم دینى وترویج آن پرداختهاند و داراى درجات والاى علمىشده، کمالات معنوى را پشت سرگذاردهاند و تمام عمر خداجویى نمودهاند. اگر مرگشان همراه با شهادت گردد، داراى چنان درجهاى مىشوند که هیچکس توان محاسبه آنرا نداشته و ندارد. شهید آیت الله اشرفى اصفهانى از آن مردان بزرگ و عالمان سترگى است که توجه به زندگانى و مبارزات او به انسان این نگرش را مىدهد که برخى از مردم همیشه در محضر خدا بوده و هستند و لیاقت آنان فقط شهادت است و مزد آنان را خداوند با شهادت مىدهد. اللهم ارزقنا شهادة فى سبیلک.
شهید اشرفى از دیدگاه مقام معظم رهبرى
حضرت آیت اللّه خامنهاى (مدظله العالى) در بزرگداشت شخصیت والاى شهید اشرفى چنین فرمودند: «احترام این شهید عزیز از دو جنبه حایز اهمیت است: اول جنبههاى عمومى که همه ائمه جمعه شهرهاى بزرگ و معروف داشتهاند؛ زیرا این بزرگواران پایههاى عظیم انقلابند. اینها در مناطق مختلف، زبان گویاى رهبر و بازوى قوىبسیج عمومى بهشمار مىروند. ایشان در سنگر نماز جمعه و در حساسترین لحظات این انقلاب مانند شهیدان عزیز دیگر هم چون مرحوم صدوقى، دستغیب و مدنى، همیشه مدافع خط امام و حضورشان ضربه سختى بر پیکر استکبار جهانى بود.
خصوصیات دیگر شهید اشرفى، جنبه شخصى ایشان بود. مرحوم آقاى اشرفى یک انسان دوستداشتنى و مطلوب بود. این عالم بزرگوار با آن وِزانت علمى و مقبولیت بسیار، متواضع، با اخلاص، با صفا و بىادعا بود، بهطورىکه احترام و تجلیل همگان را برمى انگیخت».
زندگینامه
شهید بزرگوار حضرت آیت الله حاج آقا عطاء الله اشرفى اصفهانى در سال 1323 هجرى قمرى در یک خانواده روحانى در خمینىشهر متولد شد. وى فرزند مرحوم حجت الاسلام و المسلمین میرزا اسدالله فرزند مرحوم حجت الاسلام میرزا محمد جعفر بود و جد اعلاى ایشان از علماى بزرگ جبل عامل بود. وى تنها فرزند ذکورى بود که از پدرشان به یادگار مانده بود و پس از دوران کودکى جهت تحصیل علوم دینیه به شهر اصفهان رهسپار شد.
تحصیلات
شهید آیت الله اشرفى از آغاز کودکى براى تحصیل علوم دینیه به حوزه علمیه آمد و ابتدا در یکى از مدارس قدیمى به نام مدرسه نوریه به تحصیل مشغول شد و مدت 10 سال بهطورمتوالى در حوزه علمیه اصفهان اشتغال به تحصیل داشت. سپس در سن 22 سالگى جهت ادامه تحصیل و طى مدارج عالیه علوم اسلامى رهسپار حوزه علمیه قم شد.
ایشان جمعاً مدت 23 سال در حوزه علمیه قم و 12 سال در حوزه علمیه اصفهان بود و در این مدتى که در این دو حوزه علمیه اشتغال داشت، ضمن کسب علم و دانش و نیل به درجات عالیه اجتهاد، مورد توجه خاص اساتید بزرگ و علما بود و مرحوم آیت الله بروجردى و مرحوم آیت الله حاج سید محمدتقى خوانسارى به ایشان عنایت خاصىداشتند. بهطورى که هر وقت به اصفهان مىرفت و سپس به قم مراجعت مىکرد، این دو بزرگوار و همچنین دیگر علما از ایشان دیدن مىکردند.
خدمات آن شهید بزرگوار
1- تأسیس حوزه علمیه امام خمینى در کرمانشاه
2- بازسازى مدرسه مرحوم آیت الله بروجردى.
3- توسعه کتابخانه مدرسه مرحوم آیت الله بروجردى که قریب دو هزارجلد به کتابهاى آن اضافه نمودند.
4- تأسیس حوزه علمیه جهت خواهران، که پس از شهادت ایشان به نام حوزه علمیه شهید محراب نامگذارى شد.
5- ایجاد وحدت کامل بین روحانیت شیعه و سنى که از بزرگترین خدمات آن شهید است که در طول تصدى مسئولیت بهعنوان امام جمعه در این رابطه سمینارهاى متعددى در شهرهاى مختلف بهویژه با حضور برادران اهل سنت تشکیل داد که اثرات بسیار مطلوبى داشته است.
6- بازسازى مسجد جامع کرمانشاه که از برکت نماز جمعه، این مسجد بازسازى کامل شده است.
7- بازنمودن شماره حسابهاى متعدد به نام مهاجرین جنگى و جبهه جنگ و بازسازى مناطق جنگى و همچنین کمک به سیلزدگان خوزستان و زلزله کرمان و طبس که تمام وجوه این شماره حسابها جمعآورى و براى نجات برادران و خواهران آسیبدیده و برادران رزمنده صرف شده است.
نقش شهید در دوران دفاع مقدس
با آغاز جنگ تحمیلى و بسیج همهجانبه مردم و قواى مسلح براى حضور در جبهه و پشتیبانى جبهههاى جنگ، آیت الله اشرفى نیز با مهم توصیفکردن مسئله جنگ، در مدت 25 ماه در تمام خطبههاى نماز جمعه و مصاحبهها و پیامهاى خود به حضور مردم در جبههها تأکید مىورزیدند.
شهید محراب، دائماً با حضور در جبههها به دیدار رزمندگان مىشتافت و مقید بود که براى آنان سخنرانى کند. با یکایک رزمندگان مصافحه مىکرد و با آنان به گفتگو مىنشست و مىفرمود: «وقتى به جبهه مىروم تا مدتى روحیهام قوى مىشود.»
علىرغم کهولت سن، مسافت هاى طولانى و راههاى صعبالعبور را به عشق دیدار دلاورمردان جبهه توحید، با وسایل نقلیه نظامى در شرایط دشوار مىپیمود. بارها در جبهههاى ایلام، قصر شیرین و پادگان ابوذر، گیلان غرب، نوسود، بستان، آبادان، خرمشهر، سومار حضور یافت و با سخنرانىهاى دلنشین، به سپاهیان اسلام روحیه بخشید. پس از آزادى قصر شیرین به آن شهر سفر کرد و با خواندن دو رکعت نماز شکر در مسجد این شهر، سپاسگزارى خود را به درگاه خداوند بهجاى آورد.
وجود آن روحانى جلیلالقدر در مناطق عملیاتى، سبب دلگرمى رزمندگان و باعث شور و شوق بسیار در آنها مىگردید. یکبار پس از عزیمت به منطقه جنوب، عازم شهر آزادشده بستان گردید و زیر بمباران وحشیانه دشمن وارد شهر شد و از آنجا عازم آبادان شد. هنگام آغاز عملیات فتح المبین در دوم فروردین 1361، در قرارگاه حضور یافت و پیشنهاد کرد عملیات به نام حضرت زهرا - سلام الله علیها - نامگذارى شود.
در دومین سفر خود به خوزستان پس از آزادى خرمشهر، عازم اهواز شد و مردم این شهر نماز شکر را به امامت ایشان بهجاى آوردند. بعد از ظهر همانروز علىرغم مخالفت فرماندهان، وى و امام جمعه اهواز عازم منطقه خرمشهر شدند و پس از ورود به شهر، به مسجد جامع در جمع رزمندگان حضور یافتند و فرمودند: «امروز یکى از روزهاى مهم اسلامى و یوم الله است و از جمله آرزوهاى من فتح خرمشهر بود که بحمدالله من زنده ماندم و این روز را دیدم.»
در شب جمعه هشتم مهر 1361 در منطقه غرب، عملیات مسلمبن عقیل با حضور شهید و تنى چند از مقامات کشورى و لشکرى آغاز شد. ایشان در آنشب حال عجیبى داشت و یک لحظه آرام نداشت و تا صبح به دعا و مناجات مشغول بود و لحظهاى هم به استراحت نپرداخت. نزدیکىهاى صبح بود که یک عدد گلوله توپ در نزدیکى چادر ایشان منفجر شد. فرماندهان جهت ترک آن محل اصرار کردند، اما ایشان نپذیرفت و فرمود: «من از این محل نمىروم و آماده هرگونه مسئلهاى هستم، زیرا خون من رنگین تر و جان من عزیزتر از این عزیزان رزمنده نیست. من باید تا پایان عملیات اینجا باشم.»
سرانجام شهید محلاتى، عبا و عمامه ایشان را برداشت و بر سر و دوش ایشان گذاشت و عصا را به دستش داده و او را عازم کرمانشاه کرد.
شهادت آن شهید بزرگوار
ایشان پس از 80 سال زندگى پرافتخار خود و خدمت به اسلام و قرآن، توسط یکى از مزدوران آمریکا و منافقین کوردل در ساعت 15/12 ظهر 23 مهرماه 1361 در سنگر نماز جمعه مسجد جامع و در محراب نماز به افتخار شهادت نائل آمد و طومار زندگى پرافتخارش نه تنها بسته نشد بلکه ورقى دیگر خورد و نامش در صحنه گیتى مانند خورشید براى همیشه مىدرخشد. روحش شاد و نامش جاویدان باد.